۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

یکشنبه سیاه

  یکشنبه سیاه آمد  ، بالاترین با حذف لینک  آمد
 یکشنبه سیاه آمد  ، بالاترین با حذف کاربران آمد
  یکشنبه سیاه آمد  ، مهدی با دو طفلان مسلم  آمد
 یکشنبه سیاه آمد  ، مهدی از چاه به بالاترین  آمد
 یکشنبه سیاه آمد  ، خامنه ای شاد و به وجد  آمد
 یکشنبه سیاه آمد  ، مهدی  شاد و خندان  آمد 
 یکشنبه سیاه آمد  ، بالاترین با چماق  آمد
 یکشنبه سیاه آمد  ، بالاترین با اخراج سکولار ها  آمد
 یکشنبه سیاه آمد  ، بالاترین با چهار دیواری اختیاری آمد 
 یکشنبه سیاه آمد  ، مهدی دیکتاتور بالاترین  آمد
  یکشنبه سیاه آمد  ، مهدی یا حسین گویان  آمد
 یکشنبه سیاه آمد  ، مهدی با شمشیر زوالفقار  آمد
 یکشنبه سیاه آمد  ، مهدی کودتاچی  آمد
  یکشنبه سیاه آمد  ، بالاترین با انگ به کاربران آمد
 یکشنبه سیاه آمد  ، بالاترین با توهم توطئه  آمد
 یکشنبه سیاه آمد  ، میترا با توهم جنگ جهانی  آمد
 یکشنبه سیاه آمد  ، مهدی با وا اسلاما  آمد
 یکشنبه سیاه آمد  ، مهدی با سیگار و عبادی آمد
 یکشنبه سیاه آمد  ، مهدی با رو سیاهی چون ذغال  آمد

بررسی عواقب سیاسی دستگیری احتمالی سران اصلاح طلب برای رژیم

1- پس از دستگیری سران اصلاح طلب جمهوری اسلامی دیگر قادر نخواهد بود برای انتخابات نمایشی خود مردم را به پای صندوق ها بکشاند و حتی بخش قابل توجه ای از خود بدنه اصلی رژیم در این بازی سیاسی پرهزینه شرکت نخواهند کرد. هر چند که از هم اکنون با چنین بحرانی مواجه است.
2- ابعاد و چگونگی واکنش مردم به این اقدام برای رژیم قابل پیش بینی نیست و نخواهد بود.
3- پس از آن رژیم با یک بدنه ناراضی مواجه خواهد بود که دیگر در یک شرایط حساس سیاسی در پشت رژیم نخواهند ایستاد و هر لحظه امکان آن خواهد بود که پشت رژیم را خالی کنند.
4- در حوضه روابط بین الملل نیز فشار سیاسی زیادی بر رژیم از طرف دولتها وارد خواهد شد.
5- پس از چنین حادثه ای رژیم هواداران خود در کشور های اسلامی را تا حد زیادی از دست خواهد داد همانطور که بعد از سرکوب خونین جنبش مردمی توهم بخش زیادی از اسلامگرایان به حکومت اسلامی از بین رفت و بسیاری از هواداران خود را از دست داد.
6- پس از چنین سرکوبی بخش های دیگر اصولگرایان نیز در چنین فضائی احساس امنیت نخواهند کرد و بیم آن خواهد رفت که چنین روش و منشی در آینده نیز دامان آنان را نیز بگیرد.
7- صرفا دستگیری رهبران اصلاح طلب مشکل رژیم را حل نخواهد کرد مگر آنکه دست به یک کودتای گسترده و وسیع بزند ولی باز رژیم قادر نخواهد بود کل طرفداران و هواداران آنان در بدنه خود را شناسائی و پاکسازی کند.
8- پس از چنین حرکتی رژیم آنچنان دایره خود و هوادارانشان را محدود و شکننده خواهد کرد که با کوچکترین فشار خارجی یا داخلی در هم خواهند شکست.
9- برای چنین حرکتی رژیم واهمه خواهد داشت که مراجع تقلید مخالف واکنش تند و یا حکم جهادی را صادر کنند که باعث خواهد شد بطور کلی وضعیت زمین بازی سیاسی تغییر اساسی کند. چراکه آن موقع هر گونه سکوت مراجع برای مردم به منزله همراهی با سرکوبگران تلقی خواهد شد و قداست پوشالی مذهبی خود را در اذهان مذهبیون عامی از دست خواهند داد و نان خود را آجر خواهند کرد.
10- دستگیری و پرونده سازی برای سران اصلاح طلب که به قدمت عمر جمهوری اسلامی منصب حکومتی داشته اند در واقع محاکمه خود جمهوری اسلامی خواهد بود و هزینه سیاسی سنگینی برای رژیم به همراه خواهد داشت.

نظام جلالی

۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

نامه جمعی از کاربران سایت رسانه ای «بالاترین» به سازمان گزارشگران بدون مرز


از دوستانی که مایل به مشارکت در این حرکت هستند دعوت میشود تا متن نامه زیر را کپی و توسط ایمیل شخصی خود به آدرس بخش فارسی سازمان گزارشگران بدون مرز، یعنی persan@rsf.org  ارسال کنند:

-------------------------------

دوستان گرامی مسئول سازمان  گزارشگران بدون مرز،
طی روزهای شنبه بیست و هفتم و یکشنبه بیست و هشتم آذر ماه، مسئولان سایت رسانه ای عمومی «بالاترین» در یک حرکت  گسترده، و طی تجاوزی  بی سابقه به حدود آزادی بیان کاربران آن سایت، نه تنها تعداد زیادی از مطالب کاربران خود را حذف کردند، بلکه به آن  اکتفا ننموده، حسابهای تعداد زیادی از کاربران را نیز بسته اند.  متاسفانه، همانند اعدامهای جمهوری اسلامی،  هیچ مکانیسم قابل اعتمادی برای پیدا کردن تعداد کامل قربانیان این تصمیم مسئولان سایت بالاترین وجود ندارد، اما فهرست قریب به  100  نفر از حذف شدگان به همراه آدرس سایت کاربری آنان در بالاترین را که تا این لحظه توسط کاربران جمع آوری گردیده است میتوانید در وبلاگ زیر مشاهده کنید:

http://culturallogic.blogspot.com/2010/12/blog-post_6184.html

گفتنی است مسئولان بالاترین همچنین همزمان با آغاز حذفهای دسته جمعی فوق، امکان فرستادن دعوتنامه را نیز از تمامی کاربران خود گرفته اند. به عبارت دیگر، امروز یک کودتای تمام و کمال اطلاعاتی در سایت عمومی بالاترین انجام گرفته است.

افراد حذف شده اغلب کاربرانی پر طرفدار و پر کار بوده اند که بعضا با نوشتن و ارسال مطالب مختلف دست به اعتراض به سیاستهای اخیر مبتنی بر سانسور و حذف در بالاترین زده بودند و خواستار احترام به حقوق بشری و آزادی بیان خود گردیده بودند، و مطالب  حذف شده نیز مطالبی بودند که مورد استقبال عمومی اکثر کاربران و استفاده کنندگان از آن سایت قرار گرفته بودند.

ما این متن را به این منظور مینویسیم تا از شما و از تمام کسانی که دوستدار مفهوم آزادی بیان و احترام به حقوق اولیه بشری میباشند درخواست کنیم تا با پرداخت توجه به این اتفاقات، و با انعکاس گسترده اخبار و اطلاعات در مورد این رفتار مغایر با اصول آزادی بیان و اخلاق و مسئولیت رسانه ای از سوی مدیران سایت بالاترین، خواستار احیای حقوق اجتماعی کاربران آن سایت و ایجاد محیطی مناسب برای حفظ و احترام به حقوق اولیه بشری آنان گردند.

با تشکر فراوان،

جمعی از کاربران سایت بالاترین
http://culturallogic.blogspot.com/p/blog-page.html

۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه

چرا بالاترین را تحریم می‌کنم؟


تحریم و اعتصاب ابزاری هستند دموکراتیک که در مواقعی که مرکز قدرت گوش شنوا ندارند ، توسط توده‌های مردم به کار می‌‌رود .تحریم و اعتصاب وسایلی هستند که اعتراض خود را به گوش‌های ناشنوا می‌‌رسانیم .استفاده از ابزار تحریم و اعتصاب در جوامعی به کار می‌‌رود که با این ابزار دموکراتیک آشنا هستند بنابر این استفاده از چنین ابزاری نیاز به آشنایی با فرهنگ اعتصاب و تحریم دارد و بکار بردن آن در فضای مجازی تمرینی خواهد بود برای بکار بردن آن در جامعه حقیقی‌ .از آنجایی که بالاترین به دلایل نامعلوم طرف کاربران مذهبی‌ را گرفته است به مدت ۲ هفته از این وبلاگ لینکی‌ به بالاترین نمی‌‌فرستم و بالاترین را تحریم می‌‌کنم 

۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

تحلیل سیاسی دست پشت پرده چند انفجار در تهران و سوء قصد به جان دو استاد فیزیک در آستانه ۱۶ آذر

امروز يک استاد دانشگاه را در بلوار ارتش و استاد دانشگاه ديگر را در مقابل دانشگاه شهيد بهشتی ترور كردند. هر دو استاد به يک شيوه اما در محل‌های جداگانه کشته شدند . استاد شهرياری در بلوار نيروی زمينی بلافاصله و درجا کشته شد و استاد عباسی با همين شيوه در مقابل دانشگاه شهيد بهشتی ترور شد و از شدت سانحه پس از انتقال در بيمارستان کشته شد. ترور های حرفه ای صورت گرفته که به صورت چسباندن بمب به اتومبیل توسط موتور سواران در حال حرکت بوده است فقط می تواند کار افراد حرفه ای و آموزش دیده ماموران امنیتی و نظامی ویژه باشد . مکانیزم اقدام تروریست ها به این شکل بود ه که موتور سواران تروریست نزدیک خودروی حامل استاد شده و با چسباندن یک بمب به ماشین از آن فاصله گرفته و سپس خودرو را منفجر می کردند. از طرفی اینگونه اقدامات فضای مناسب را برای هر چه بیشتر امنیتی کردن تهران و دانشگاه ها در آستانه ۱۶ آذر را به رژیم می دهد. سال گذشته نیز در همین روزها دكتر علی محمدی، استاد فیزیك دانشگاه تهران با كار گذاشته شدن بمب در یك موتورسیكلت كنار خودروش ترور شد . در ماه های اخیر هم دو پزشك و استاد علوم پزشكی ترور شدند . انحلال ناگهانی دانشگاه علوم پزشکی ایران و دلایل آن را نیز باید مورد توجه قرار داد.

(مدیر کل وزارتی وزارت بهداشت و درمان درباره" دلیل این انحلال تاریخی" گفت:" پس از انتزاع کرج از استان تهران و تشکیل استان البرز، بخشهای مهمی از مراکز و شبکه بهداشت و درمان که تحت پوشش دانشگاه علوم پزشکی ایران بود از این دانشگاه منفک شد. همچنین زمینه انتقال بخشی از کارمندان از تهران فراهم می شود".

بنا به اظهارات حسن آقاجانی این تصمیم در راستای ابلاغ معاونت توسعه و مدیریت منابع انسانی ریاست جمهوری صورت گرفته است. به بیان دیگر، طرح خلوت سازی پایتخت که گفته می شود برای جلوگیری از مشکلاتی مانند تلفات زلزله احتمالی، خدمت رسانی بیشتر، عدم تمرکز نظام اداری و عدم متمرکز کردن رای دهندگان به کاندیدای رقیب دولت فعلی از سوی فروزنده، معاون منابع انسانی ریاست جمهوری مطرح شده بود، این بار بلای جان دانشگاه علوم پزشکی ایران شده است .

خاطر نشان می شود دانشگاه علوم پزشکی ایران با در اختیار داشتن 16 بیمارستان و بیش از 13 هزار نفر نیروی انسانی، جزء یکی از بزرگترین دانشگاه های علوم پزشکی کشور بود که با حکم روز جمعه مورخ 7 آبان وزیر بهداشت و درمان در دانشگاه های علوم پزشکی تهران و شهید بهشتی، ادغام شد.

دانشگاه علوم پزشکی منحله ایران، یکی از 3 دانشگاه ارائه دهنده خدمات بهداشتی و درمانی در تهران بزرگ بود که به مردم مناطق غرب تهران و شهرستانهای همجوار از جمله شهریار و کرج، خدمات رسانی می کرد.

این دانشگاه با در اختیار داشتن 16 بیمارستان، جزء یکی از بزرگترین دانشگاه های علوم پزشکی کشور بود که با حکم روز جمعه مورخ 7 آبان مرضیه وحید دستجردی، وزیر وقت بهداشت و درمان در دانشگاه های علوم پزشکی تهران و شهید بهشتی، ادغام شد ) بنابرین آیا به این وسیله (ترور ) نیز رژیم می خواهد موجبات رفتن استادان دانشگاه را از تهران فراهم کند ؟ چرا فقط استادان دانشگاه تهران ترور می شوند ؟ آیا حملات اخیر خامنه ای به مخالفان و اینکه بسيجيان خود را براي درگيري‌ها و چالش هاي آينده آماده کنند می تواند ربطی به ترور های اخیر داشته باشد که رژیم بخواهد از آن به عنوان بهانه و فرصتی برای سرکوب استفاده کند ؟

نظام جلالی 29.11.2010

دعوت به بازی وبلاگی با عنوان: «چرا بالاترین را تحریم می کنم؟»

پس از اقدام اخیر بالاترین که اعمال نظر مدیران در قبال توهین آمیز بودن یا نبودن لینک ها را رسمیت بخشید، بسیاری از کاربران به اشکال گوناگون این حرکت را مورد انتقاد قرار دادند. بسیاری این اقدام را ادامه ی روندی می دانستند که از مدتی قبل با تغییرات نوشته یا نانوشته از جانب مدیران اعمال می شد. حذف امکان ارسال گزارش تخلف جهت منفی های غیرقانونی و عقیدتی، اعمال تبعیض میان کاربران، دخالت مستقیم در حذف لینکها و نظرات کاربران و مسدود شدن حساب کاربران معترض با اتهاماتی چون داشتن چند حساب کاربری، تنها بخش کوچکی از رفتارهای توجیه ناپذیر مدیریت بالاترین می باشد. تصمیم جمع بزرگی از کاربران مبنی بر ارسال نامه ای اعتراضی به مهدی یحیی نژاد مدیریت این سایت که با استقبال و حمایت کم نظیر دیگر کاربران مواجه شد نیز، پس از گذشت بیش از 5 روز همچنان بی پاسخ مانده است.
به خاطر این تبعیضات آشکار و بی احترامی به پرسش ها و انتقادات جمع کثیری از کاربران، شما را به یک موج وبلاگی بزرگ دعوت می کنیم. یک بازی وبلاگی با عنوان: «چرا بالاترین را تحریم می کنم؟»؛ تا مقدمه ای باشد بر آغاز تحریم دو هفته ای این وبسایت اشتراک گذاری لینک. از همه ی شما دوستان می خواهیم با همراهی خود، صدای این حرکت اعتراضی را هرچه پرطنین تر سازید تا مدیران این وبسایت دریابند که نقض قواعد آزادی بیان و بی توجهی و بی احترامی به خواسته های کاربران، چندان نیز بی هزینه نخواهد بود.

*زمان آغاز بازی وبلاگی، از عصر چهارشنبه 10 آذر خواهد بود.

*تحریم 14 روزه ی بالاترین به پیامد این بازی وبلاگی، از ساعت 9 صبح پنج شنبه 11 آذر به وقت ایران آغاز خواهد شد.

امیدواریم همه ی دوستان، وبلاگ نویسان و کاربران بالاترین، در هرچه بهتر انجام گرفتن این حرکت اعتراضی ما را همراهی نمایند.

http://balatahriim.wordpress.com/

۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

نگاهی به وجود گرایشات آنارشیستی در احزاب و سازمانهای سیاسی

در این اینجا تلاش میشود تا وجود گرایشات آنارشیستی یا وجود افراد با گرایشات آنارشیستی در احزاب را مورد توجه قرار داده تا از مقدار پتانسیل موجود آنارشیسم در احزاب و سازمان های سیاسی یک اطلاع کلی داشته باشیم .
۱- حزب حیات آزاد کردستان (پژاک ):
با نگاهی به برنامه و اساسنامه این حزب میتوان گفت که گرایشات آنارشیستی در این حزب وجود دارد یا التقاطی با تفکرات آنارشیستی است و یا تا حدی شبیه به جنبش زاپاتیست ها هستند .
۲- سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
سه سال پیش تعدادی از این سازمان جدا شدند که تعدادی از آن ها آنارشیست بودند .
3- فراخوان کمونیستی
دارای یک جناح آنارشیستی بود که از آن جدا شدند .
۴- سازمان فدائیان خلق ایران - اکثریت
بخش قابل توجهی از فرزندان فعال کادر های کنونی یا سابق این سازمان آنارشیست منفرد هستند .
۵- سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران
معدود افرادی با نوعی از گرایشات آنارشیستی در این سازمان وجود دارد .
۶- سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر ) کمیته مرکزی
تعدادی از افراد آنارشیست و گرایشات آنارشیستی در این سازمان وجود دارند .
۷- حزب اتحاد کمونیسم کارگری
معدود افرادی با گرایشات آنارشیستی در این سازمان وجود دارد .
۸- حزب کمونیست کارگری -حکمتیست
افرادی با گرایشات آنارشیستی در این حزب وجود دارند .
لطفآ شما نیز چنانچه اطلاعی در این زمینه دارید من را در تکمیل کردن و اصلاح این مطلب یاری کنید.

نظام جلالی

حقوق شهروندی برابر در بالاترین به کدام سو می رود ؟

حقوق شهروندی برابر در بالاترین به کدام سو می رود ؟ معنای حقوق شهروندی برابر حتی در جامعه مجازی کجاست ؟ آیا اگر صدایی به گوش نرسد یعنی نگذاریم به گوش برسد به معنای آن است که آن صدا در جامعه وجود ندارد ؟ آیا اگر تفکر سکولار و غیر مذهبی یا حتی ضد مذهبی در مکانی حتی مجازی مجبور شود که خود را محدود کند یا خود سانسوری کند به معنای آن است که آن تفکر وجود ندارد ؟ آیا در شرایطی که یکی از موضوعات مهم در اینترنت و حتی در بالاترین اتحاد سکولار ها و غیر مذهبیون بود به عنوان یک نیروی سوم ،آیا محدود کردن این صدا در بالاترین به هر شکلی و هر دلیلی آنها را از محیط چند صدایی تا کنونی بالاترین محروم نخواهد کرد ؟ آیا به چهره سکولار تا کنونی بالاترین لطمه ای وارد نخواهد شد ؟ آیا بالاترین از این بحران جدید که برای بخشی از شهروندان و ساکنان آن بوجود آمده است ،راهی خواهد جست ؟

زمانی که روز به روز بر تعداد مساجد در کنار کلیسا ها در آلمان افزودند و ساخت مسجد بزرگ مساله مورد مناقشه در کلن آلمان قرار گرفت مطلبی نوشتم در رابطه با حقوق شهروندی برابر که آن نوشته از جهاتی به مسئله پیش آمده در بالاترین نزدیک است و شباهت دارد ، برای همین دوباره نگاهی به آن نوشته می اندازیم.

ساخت مسجد بزرگ آلمان در کلن(مذهب و فاشیسم)

ساخت مسجد بزرگ آلمان در شهر کلن همچنان دارای اهمیت و مسئله ای مورد مناقشه است.( دیروز شنبه 09/05/2009 بازهم شاهد تظاهرات حزب فاشیستی"پرو کلن" در مخالفت با مسجد سازی بودیم که حدود 200 نفر بودند و نیروهای مخالف فاشیستها چند هزار نفر، که چند صد اسلامیست با ریش و پشم و چادر و روسری و با تی شرت های سفید که خود را آلمانیهای مسلمان خطاب می کردند در بین تظاهرکنندگان بودند و هزاران تی شرت سفید و سی دی مجانی را بین تظاهر کنندگان پخش می کردند.) مسجد بزرگ که با ظرفیت پذیرش 4 هزار نماز‌گزار با گنبدی 37 متری ، دو مناره 55 متری و دیوارهای شیشه ای ساخته می شود.ساخت این مسجد بین 15 تا 20 میلیارد یورو هزینه در برخواهد داشت که از سوی مسلمانان و کشورهای اسلامی تأمین و تاسال 2010 تکمیل خواهد شد.
احتمالاً چیزی کمتراز حدود 3000 مسجد بزرگ و کوچک در آلمان وجود دارد. طبق آماردر سایت رادیو آلمان در سال 2007 از مجموع 1199 مسجد در آلمان تعداد 27 مسجد در شهر کلن قرار داشته است. طیق آماری که در خبرگزاری مهر به تاریخ ۱۳۸۷/۰۷/۰۶آمده است 206 مسجد بزرگ و 2600 مسجد کوچک برای پاسخ به نیازهای دینی مسلمانان آلمان در این کشور فعالیت می‌کنند.

شورای شهر کلن به رغم مخالفت شدید از سوی گروه‌های راست‌گرا با ساخت بزرگترین مسجد آلمان موافقت کرده است. شورای شهر کلن اجازه ساخت این مسجد را در منطقه "ارن فلد" کلن صادر کرده است. احزاب چپ گرا (البته حماقت و عدم درک شرایط و عدم احساس و شناخت خطر و عدم آگاهی از نقش ویرانگر مذهب توسط احزاب چپ را می رساند.آنان مانند ما با خون و پوست خود فاشیست مذهبی را لمس نکرده اند.آنان حمایت احمدی نژاد و دعوت از 67 فاشیست از 30 كشوررا فراموش کرده اند)، احزاب میانه رو و شهردار کلن با ساخت این مسجد موافق بوده درحالی که احزاب دموکرات مسیحی و گروه راست گرای "پرو کلن" علیه ساخت این مسجد رأی داده اند.

آنچه که مسلم است بین مذهب و فاشیسم رابطه تنگاتنگی می تواند بوجود بیاید و نمونه آن رابطه احمدی نژاد با احزاب فاشیستی یا رابطه فاشیستهای ترکیه (گرگ های خاکستری) با اسلام است و مساجد در آلمان محل تجمع گرگهای خاکستری می باشد.
از طرفی ایرانی ها،افغانها،الجزایزی ها و... با خطر رشد و گسترش تفکر اسلامی آشنا هستند.همه ما می دانیم که اگر مواظب نباشیم خطر مذهب کمتر از فاشیسم نیست و دوران وحشتناک انگیزاسیون ،طالبان و جمهوری اسلامی مثل روز روشن مقابل چشمان ما است.کار مذهب سلب آسایش از انسان است. از یک طرف ناقوس کلیسا و از طرفی دیگر اذان مساجد، واقعاً چه شود.همه جا از حق مسلمانان و حق مسیحی ها صحبت می شود اما کسی از حقوق شهروندی غیر مسلمانان و غیر مسیحیان صحبت نمی کند، انگار که دیگران آدم نیستند و حق شهروندی ندارند.
آیا دیگران شهروند آلمان محسوب نمی شوند؟ حق آنان کجاست؟ اگر داشتن کلیسا و شنیدن ناقوس حق مسیحیان است ، اگر ساختن مسجد با ندای الله اکبر و اذان حق مسلمانان است ، پس شهروندانی که می خواهند نه صدای ناقوس را بشنوند ونه صدای اذان را ، حق آنان چه می شود؟ اسقف اعظم رابرت زولیچ از شهر فرایبرگ آلمان به عنوان رئیس اسقفهای آلمان از ساخت مساجد برای مسلمانان حمایت کرده و آن را آزادی دینی می داند( طبیعی است که مرتجعین از همدیگر دفاع کنند)
پس آزادی غیر دینی چه می شود؟
آیا حق ما نیست که اعلام داریم نه فاشیسم را می خواهیم و نه مراکز مذهبی را، ما فقط آرامش و آسایش خود را می خواهیم و وجود مساجد و کلیسا برای ما ایجاد آرامش نمی کند و از وجود آنها لذت نمی بریم. ما نه مزاحم آرامش و آسایش کسی می شویم ونه خواهان سلب آسایش خود توسط فاشیستها و مذهبیون هستیم.
ما خواهان حق برابر انسانی و شهروندی خود هستیم.
طبیعتاً از آن جائی که با جمهوری اسلامی منافع مشترک نداریم و منافع ما متضاد است، وقتی که سیاست جمهوری اسلامی در رشد و گسترش مساجد در اروپا است، سیاست ما نقطه مقابل آن خواهد بود.
نه به فاشیست
نه به مذهب
حقوق شهروندی برابر
10.05.2009
پیشنهاد من به وبلاگ نویسان سکولار و غیر مذهبی آن است که همدیگر را در لیست پیوند دوستان خود قرار دهیم تا بتوانیم از انتشار مطالب یکدیگر با خبر شویم و یک شبکه گسترده از همفکران وبلاگ نویس ایجاد کنیم تا در شبکه وسیع اینترنت هم دیگر را گم نکنیم و در درج بیشتر مطالب یکدیگر مانند یک کانون صنفی عمل کنیم .

با نقد تاریخی باکونین نمیتوان به نقد اندیشه آنارشیسم رسید

با نقد تاریخی باکونین یا هر آنارشیست دیگر ،نمیتوان به نقد اندیشه آنارشیسم رسید .
باکونین فقط یک آنارشیست بود یعنی‌ اینکه خود را آنارشیست میدانست مانند من یا هر کس دیگری که میتواند خود را آنارشیست بداند و تعریف خاص خودش را از آنارشیست بودن داشته باشد و آنارشیسم را کسی نمیتواند با اندیشه های خود یا برداشت های خاص خود تعریف کند و یا آن را به اندیشه و برداشت خود محدود کند .آنارشیسم ، اندیشمند و متفکر یا ایدئولوگ خاصی‌ ندارد و با فرد تعریف نمی‌شود مثلا باکونینیسم نداریم و کسی خود را صرفآ با اندیشه باکونین و... تعریف نمیکند مانند مارکسیسم یا لنینیسم یا استالینیسم یا تروتسکیسم یا .... بلکه فقط آنارشیسم داریم ، بنابرین با نقد یا نفی تاریخی یک آنارشیست نمیتوان به نقد یا نفی اندیشه آنارشیسم برسیم ، سوای اینکه این نقد درست باشد یا نباشد ، تازه هیچ انسانی فارغ از خطا نیست و هیچ کس مقدس نیست چه باکونین باشد یا مارکس یا پیامبر ادیان یا شاه باشد یا رئیس جمهور .
کسانی که به دلیل اعتقاد به اتوریته ،اقتدار ،هیراشی (سلسله مراتب )،حزب ، بوروکراسی ، سانترالیسم ، دیکتاتوری ، دولت ، الیت گرایی ، سرکوب مخالفین ، قدرت طلبی ، انحصار طلبی ،جاه طلبی ، شخصیت پرستی ،رهبر پرستی ، ایدئولوگ پرستی ،تقدس پروری و....( که تقلید نا خود آگاه چپ دولتی از راست دولتی و یادگار و سنت تاریخی بورژوازی است که حتی بخشی از خود سرمایه داری امروزه از شیوه های جدیدی برای کنترل جامعه و بقای سیاسی استفاده میکند ) و یا اینکه خود را وکیل و وصی مردم و یا طبقه کارگر میدانند و خود را پیش رو و رهبر میدانند و مردم و طبقه کارگر را دنباله رو و پس رو میخواهند و نگاه بالا به پایین دارند نسبت به افراد جامعه و خود را خواص جامعه میدانند و .... و از این رو مخالف آنارشیسم هستند ولی نمیتوانند صرفآ با طرح دعوا های تاریخی این فرد با آن فرد یا با نقد و یا نفی یک آنارشیست به نقد و نفی آنارشیسم برسند و شکست های تاریخی اندیشه خود را لاپوشانی کنند .اتفاقا نقد تاریخی آنارشیست ها به چپ های دولتی که خواهان تشکیل دولت بودند و دولت های ناموفق بلوک شرقی و...خود را تشکیل دادند کاملا درست بود.شکست تاریخی تفکر کمونیسم دولتی آنها به معنای شکست تفکر کمونیستی غیر دولتی یعنی آنارکو کمونیست و دیگر گرایشات آنارشیستی نبود و نیست .
اما اینکه چرا تفکر آنارشیستی نیز تا کنون نتوانسته است تفکر دولتی راست و چپ را به شکست بکشاند دلایلی دارد که در مطلبی دیگر به آن اشاره خواهم کرد اما در اینجا می توان اشاره کرد که تفکر آنارشیستی در طول تاریخ با دشمنی طرفداران حاکمیت دولتی راست و چپ مواجه بوده و همه امکانات جهانی و ابزار تبلیغاتی در دست و انحصار آنان بوده است و تا زمانی که توده های مردم با این اندیشه آشنا نشوند و خود نخواهند که آنارشیسم را پیاده کنند و به آن به عنوان یک آلترناتیو قابل اجرا و به جای دولت ها نگاه نکنند و مبارزه و تلاش نکنند به یک جامعه آنارشیستی نخواهیم رسید چرا که آنارشیست ها به جای کسی و به جای مردم مبارزه نمیکنند و آنارشیسم یک جنبش عظیم توده ای و وسیع است که آگاهی جمعی ، اراده و خواست عمومی، خرد جمعی ،مشارکت عمومی ،خود باوری جمعی لازم دارد تا به سوی متحقق شدن به پیش برود .
با شکست تاریخی چپ دولتی از راست دولتی و با توجه به بحران راست دولتی و جامعه سرمایه داری ، اینک جنبش آنارشیستی میتواند با استفاده از اینترنت و امکان تبلیغاتی آن هر چه بیشتر رشد کند و شاید بتواند تبدیل به یک افق ، امید و آلترناتیو جدید شود در عرصه جهانی و حد اقل بتواند نادیده گرفته نشود تا بتواند با افزایش مطالبات مردم بحران سرمایه داری را بیشتر کرده و موجبات اختلاف در راست دولتی را افزایش داده تا بتواند در اولین قدم فشار سرمایه داری را بر جامعه را کم کند و از طرفی دیگر چپ دولتی را هر چه بیشتر متوجه ناکارآمدی تئوری تاریخ گذشته خود کند و متوجه شوند که اندیشه سوسیالیستی دولتی نمیتواند آنها را به اهداف سوسیالیستیشان برساند و اراده گرایانه و به جای مردم و طبقه کارگر و به نام آنان از قدرت طلبی ، جاه طلبی و پست و مقام دولتی و حق ویژه و انحصاری منصرف شوند و خود را برتر یا آگاه تر از مردم و طبقه کارگر ندانند و در کنار و همراه آنان مبارزه کنند .

نظام جلالی

۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه

چرا من یک آنارشیستم

اولین گرایشات آنارشیستی تفکرات من بر می گردد به تابستان سال ۱۳۸۰ که با یکی از دوستان سر موضوعات مختلف صحبت میکردیم و به دنبال طرح موضوعاتی بودیم که جدید و نو باشد و یا نگاه نویی داشته باشیم به هر آنچه که به آن عادت کرده ایم و یا به نظر ما عادی و طبیعی می آید و از جمله موضوعاتی که مطرح گشت مسئله وجود زندان در جوامع بود و اینکه چرا زندان اصلا وجود دارد ؟ وجود زندان به نفع یا به ضرر کیست ؟ سود و ضرر زندان برای جامعه چیست ؟ حق زندانی کردن را چه کسی به عهده دارد و به نفع کیست ؟ چه آلترناتیو دیگری به جای زندان وجود دارد ؟ چرا زندان در قانون وجود دارد و هدف قانون گذار چیست و مجری این قانون کیست و چه کسی چنین حق مطلقی را به او داده است و اینکه پس خود قانون چگونه تدوین می شود و در جهت منافع کیست و چه کسی قاضی است و بر اساس کدام قانون و منافع چه کسی و با کدام صلاحیت حکم صادر می کند و چگونه مجازات با جرم مطابقت عادلانه پیدا می کند و آثار مخرب مجازات بر جامعه به لحاظ روانی چیست و اصلا چرا انتقام قانون یا جامعه از عمل فرد وجود دارد و نقش و تاثیر قانون انتقام بر جامعه چیست ؟ آیا انتقام جوئی قانونی در جامعه تبدیل به یک حق غیر قانونی و یا حتی عرفی برای فرد در جامعه نخواهد شد ؟ سئوالاتی از این دست در بحث پیش آمد که هر دوی ما را به فکر فرو برد که تصمیم گرفتیم در این زمینه تحقیق و مطالعه کنیم و با دوستان دیگر سر این موضوع بحث و گفتگو کردیم و در خلال بحث ها به ضرورت حذف زندان از جامعه رسیدیم و اینکه زندان ابزاری است برای کنترل ، سرکوب و به انقیاد در آوردن مردم توسط حکومتگران است. یکی از بزرگترین اشکالات مجازان زندان ، غیر قابل برگشت بودن آن است و در صورت اشتباه بودن رای و نظر دادگاه ، عمر گذشته دیگر بر نمی گردد و غیر قابل جبران است.
از جمله کتاب مورد مطالعه در این زمینه کتاب مراقبت و تنبیه: تولد زندان(میشل فوکو) بود . البته در این زمینه می توانید به این مقاله مراجعه کنید: ضرورت حذف زندان از جامعه و ایجاد یک جنبش اجتماعی http://shahinshahr-andisheh.blogspot.com/2010/03/blog-post_01.html
سال ۱۳۸۰ از طرفی مصادف است با سالهائی که عضو رهبری یک سازمان کمونیستی با سانترالیسم دموکراتیک (در واقع سانترالیسم بروکراتیک رهبری ) بودم و اقلیت فکری محسوب می شدم هم در تشکیلات و هم دررهبری که با سیاست اتخاذ شده توسط اعضای سازمان در کنگره در مورد حضور سازمان در اتحاد ...... مخالف بودم ومن را تحمل می کردند چون وزنه ای در تشکیلات به لحاظ کمی نبودم و من نیز خواسته غیر دموکراتیک و غیر تشکیلاتی نداشتم و آنقدر در تشکیلات صبر کردم تا اینکه در کنگره بعدی تبدیل به اکثریت شدیم ولی در کنگره اکثریت شورای مرکزی سابق که اینک در کل سازمان نظرش در اقلیت بود و بر همان سیاست گذشته پافشاری می کرد با یک برخورد غیر دموکراتیک شرایطی را فراهم کرد که رفقای اکثریت تشکیلات ما برای شورای مرکزی کاندید نشدند و در نتیجه ما اینبار در کنگره اکثریت ولی باز در شورای مرکزی در اقلیت قرار داشتیم. اکثریت شورای مرکزی برای اینکه بتواند سیاست های خودش را بر خلاف نظرات تشکیلات به پیش ببرد مخالف گزارش دهی شورای مرکزی به تشکیلات بود و مصوبات کنگره را به پیش نمی برد و اکثریت شورای مرکزی با تدوین آئین نامه برای شورای مرکزی تلاش کرد که اقلیت را محدود کند و استبداد تشکیلاتی را کامل کند . تمام تلاش ما برای استفاده از اهرم های موجود دموکراتیک درون تشکیلاتی با مخالفت جدی اکثریت شورای مرکزی مواجه می شد و ما را متهم به لیبرالیسم تشکیلاتی می کردند.
پس از خروج ما از سازمان در ۳ سال پیش و با توجه به ساختار و کارکرد احزاب و وجود بروکراسی ، اتوریته ، اقتدار ،هیراشی (سلسله مراتب ) و سانترالیسم درون احزاب به نقد حزب و سازمان رسیدم و وجود هر گونه قدرت متمرکزی را چه در سازمان یا حکومت مخرب یافتم. هر گونه تمرکز قدرت از مشارکت عمومی و خرد جمعی می کاهد و زمینه استبداد را فراهم می کند و منجر به انباشت ثروت و افزایش فقرو نابرابری در جامعه می شود . احزاب و دولتها نیز مانند مذاهب منجر به رشد مقدسات در جامعه می شوند وچه بسیار کسانی‌ که در طول تاریخ به جرم نادیده گرفتن مقدسات حاکم به آتش کشیده شدند یا خونشان مباح اعلام شده است و هم چنین در بسیاری از مسائل زمینه رشد استعداد فرد را فراهم نمی کنند و به الیت گرائی در جامعه دامن می زنند.
اما من به عنوان یک آنارشیست ، جهانی‌ را میخواهم که هیچ چیز و هیچ کس در آن مقدس نباشد . انسانی‌ بر انسانی‌ دیگر فرمان نراند و در آن تعصب و خرافه جایی‌ نداشته باشد. جهانی‌ را می‌خواهم که قانون آن نه توسط حکومتگران بلکه توسط خود مردم تدوین شود آن هم در تشکلات داوطلبانه اجتماعی و شورا‌های خود گردن محلات ، کارخانه ها، ادارات ، دانشگاه‌ها و... که انسانی‌ برده انسانی‌ دیگر نباشد و تمامی‌ دولت‌ها ، حکومت ها،احزاب و پارلمان‌های آن منحل شود و قوانین نه توسط آنها در جهت منافع و امیال شخصی‌ آنها و بر ضرر مردم که وسیله ا ی برای حکومت کردن و برتری انسانی‌ بر انسان‌های دیگر است بلکه قوانین توسط خود مردم آن هم در جهت منافع همگانی و در جهت آرامش ، آزادی و آسایش انسان تدوین شود.جهانی‌ را می‌خواهم که در آن مرزی نباشد که مین ، پناهنده، مرزبان و زندان داشته باشد.جهانی‌ را می‌خواهم که مذهب ، دولتها ، پلیس ، ارتش، خاک وطن،ملیت، تعصب، ناموس پرستی‌ و... عواملی نباشند که خون انسان‌ها را بر زمین بریزند.
جهانی‌ را می‌خواهم با حقوق شهروندی برابر و بدون : جنگ و کشتار، انرژی اتمی، سلاح جنگی و تسلیحات نظامی، فقر و گرسنگی، دولت های ملی، زندان و زندان بان، مرز و سیم خاردار، ارتش و سربازی ، پلیس و نیروی انتظامی، فاصله طبقاتی ، شکنجه و اعدام ، سرمایه داری ، قوانین دولتها ، استبداد و دیکتاتوری ، امپریالیسم ، استثمار و استعمار، شاه و رهبر و رئیس جمهور، شهروند درجه 1 و ۲ ، نابرابری جنسیتی ، پارلمان دولتها ، نابرابری ها و تبعیض ها، دین و مذهب سیاسی در حکومت یا در قدرت سایه با توان اقتصادی هنگفت ، برتری نژادی ،اقتدار ، سلسله مراتب ، تمرکز قدرت، اتوریته ، سرور و صاحب ، حکومت ، حزب ، نیروگاه اتمی ، فقر، مرد سالاری ، الیت ، انباشت ثروت ، محیط زیست آلوده و ......
نظام جلالی ۲۰۱۰ . ۱۱ . ۰۹

۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه

خواست تعطیلی کارخانه های مین سازی را فریاد کنیم




هر روز 96 نفر از مردم دنیا که اغلب از مردمان کشور های فقیر هستند در اثر
انفجار مین کشته میشوند. خواست ماباید تعطیلی کارخانه های مین سازی و پرداخت غرامت به باز ماندگان یا معلولین آن و محاکمه صاحبین کارخانه های مین سازی و فروشندگان و خریداران آن باشد و وظیفه جمع آوری و پرداخت هزینه آن با سرمایه داران کارخانه های مین سازی و دولتهائی است که اجازه تولید و فروش مین را داده اند و دولتهائی هم که مین ها را خریده اند و آن را جمع آوری نمی کنند نیز مانند فروشندگان مین مقصر و شریک جرم هستند.

پایان كارناوال مرگ...شعري در أستانه تجمع ضد سنگسار

پایان كارناوال مرگ

كاوه رعدي


هیولاییم که از آن می ترسید؟
همین است که مرا با خود مي برید؟
كارناوال مرگتان را از نو به راه انداختيد؟
مرا بستيد و به دنبال خود مي كشيد؟
لعنت مي كنيد؟
دشنام مي دهيد؟
سلام و صلوات مي فرستيد؟
***
هیولاییم که از آن می ترسید؟
همین است که مرا بستید؟
و در خاک فرو کردید؟
جرمم عشق است؟
اینکه اروس مرا بر معشوقم محرم کرد؟
نه مردان دین فروش؟
کدامین پرستو را به عقد دیگری درآوردید؟
یا چون چنین می کنید، پرستوها سوی این دیار را از نقشه هاشان پاک کردند؟
پرستو نیستم؟ همین است مرا سنگسار کردید؟
اینجا سرزمین دجال بزرگ است
من که روسپی نیستم
ولی اگر هم بودم
مریم مجدلیه نیستم
ولی اگر هم بودم
شما مسیح نیستید
که ببخشید
آه! نه! نه! نمی خواهم که ببخشید
کیستید که ببخشید؟
مگر من چه کردم که ببخشید؟
گناهی نکرده ام
هیچ گناهی وجود ندارد
شما نیز گناه نمی کنید
پس، سنگ بزنید
از حسرت عشقی که ندارید، سنگ بزنید
در حسرت هم آغوشی های دردناکتان سنگ بزنید
از وحشت نگاه همیشه نفرت همخوابهاتان سنگ بزنید
و من می پذیرم
با آغوشی که آن را بستید
و در خاک کردید
اما هنوز این آغوش باز است
می پذیرم سنگ های حسودان را
هر سنگ یک خبر است
یک قدم نزدیک تر است
به دیاری که آنجا نیستید
به خاک
به مادرم، زمین
***
هیولاییم که از آن می ترسید؟
نه! فرشته اییم که آرزویش داشتید!
همین است که مرا بستید؟
آری! همین است که مرا بستید
بزنید! سنگ بزنید!
دیگر درد نمی کشم
چنان کرخت شده ام
که دیگر درد نمی کشم
خون بالا می آوردم
خندیدید
اکنون دیگر درد نمی کشم
پس من می خندم
ترسیدید؟
خشمگینید؟
بیشتر سنگ می زنید
تنم را متلاشی کردید
تا اثر انگشتان عشق را پاک کنید؟
***
هیولاییم که از آن می ترسید؟
نه! فرشته اییم که آرزویش داشتید
همین است که مرا بستید؟
آری! همین است که مرا بستید
و در خاک فرو کردید؟
نه! شما در خاک فرو نکردید
این خاک
مادرم است
مرا در آغوش کشیده است
و گریه می کند
از ناسپاسی شما مردمان
از خیانتتان به آن
آه! شما بَدان
شما گمراهان
این خاک مادرم است
مرا در آغوش کشیده است
مرا با خود خواهد برد
سنگ بزنید
هر سنگ یک خبر است
یک قدم نزدیک تر است
به دیاری که آنجا نیستید
به خاک
به مادرم، زمین
به خاک
آری! به خاک می روم
در خاک ریشه می گیرم
اینجا شما گلبرگ هایم پاره کردید
در خاک ریشه می گیرم
گلی خواهم شد
سرخِ سرخ
از خونم، که آن را ریختید
خواهم روئید
زیبا تر از همیشه
و بویی به خود خواهم گرفت
خوش تر از همیشه
هر که از اینجا گذشت
مرا دید
مرا بوئید
عاشق شود و عشق بروزد
و
عشق بازی کند
عشق بازی کند
با کسی که اروس او را محرم کرده
نه مردان دین فروش
آه! ای شما نامحرمان
ای شما عشق ترسان
شنیدید؟
ترسیدید؟
فهمیدید؟
راز هر که سنگسار می کنید
به خیالتان به جهنم می فرستید؟
نه
نه
نه
این راز ما ست
بدانید
گلی می شویم
عاشق می کنیم
هزاران سال است
که عشق بازان را سنگ می زنید
کسی ترسید؟
آنان که ما را دیدند و بو کردند
عشق می ورزند
عشق بازی می کنند
شما سنگ بزنید
سنگسار کنید
آنها گل می شوند
این است که عاشقان و عشق بازان می مانند
اکنون شما بروید
کار کارناوال مرگتان به پایان رسید
بروید
می خواهم در آغوش مادرم بیاسایم



(جمعه 9 جولاي 2010) در أستانه تجمع ضد سنگسار


با تشکر از رفیق آنارشیست که این شعر را به مناسبت تجمع ضد سنگسار امروز سرودند که در کلن امروز جمعه ٩٬٧٬٢۰١۰ ساعت ١٨ تا ٢۰

مکان:
Heumarkt
که توسط 6 گروه زیر برگذار می شود
1-انجمن زنانایرانی – آلمانی کلن
2- سنتر زنان کرددر کلن
3- تلاش کانون حمایت از مبارزات مردم ایران- کلن
4-چپهایی از شهر کلن
5- دانشجویان و جوانان مستقل ایرانی کلن
6- جمعی از آنارشیستهای شهر کلن

من قصد سفر دارم

من قصد سفر دارم از این باتلاق تاریک
که مخفی گاه مار های سیاه در هم تنیده است
از این کشت زار های شور
از این دیر های مخوف و از این ازدحام بی کسی قصد سفر دارم

میخواهم از سر زمین های بدون بهار دور شوم
واز پیچ و تاب های بازار هایی که در آن انسانیت معامله میکنند.....ه
من از بوی سیگار در صبح یک روز آفتابی بهار متنفرم
خواهم رفت تا جایی که دود ها مرا پیدا نکنند.....ه

من قصد سفر دارم
از این بی تناسبی افکار که ما را با خود به قهقرا میبرند
از بی تفاوتی اشیای متحرک
و از رسوا شدن چهره کوه از پشت نقاب برف زیر آفتاب تابستان دل تنگم

از آرزو کردن در چهار چوب قوانین بین المللی نفسم میگیرد
به صحراهایی خواهم رفت که فریاد در آنها تجاوز به سکوت نباشد
و بتوان با آسودگی لبخند به یک کودک به همه انسانها لبخند زد....ه

من قصد سفر دارم
به شهر هایی که بتوان در معابدش نماز خواند و در مساجدش رقصید
سرزمینی که رود هایش آزادانه با دشت ها عشق بازی میکنند
و هر رود حق دارد دریا باشد
و مردمش تا به حال نام سد را نشنیده اند
جایی که جای مسیل ها دسته گلهای آشتی میروید و حریم ها محترمند

میخواهم با پرندگان مهاجر از پاییز سفر کنم
تا جایی که طاووس ها را به جرم زیبایی گردن نمیزنند
و کلاغ ها برای نگاه غمگینشان سنگسار نخواهند شد

من به فکر بازارهایی هستم که در آن با سکه های یک رو تجارت می کنند
و مردمانش به سکه هایی که گنبد مساجد روی آنها چرک گرفته دل خوش نمیکنند
دورویی و خیانت و پندار بد قیمتی ندارند و برای نیکی و مهر و وفا قیمتی نیست

آنجا باد از نسیم گریزان نیست که از بر خورد دستهایشان انفجاری اتمی روی دهد
و کسی روز خوب را با روز بد عوض نخواهد کرد.....ه

من از تفنگهای بی وفا و لجباز که گلوله بالا می آورند
و از تصاویر خشمگین که مرگ را به سخره گرفته اند میترسم
و قهرمانهایی که آخر داستان در قبر های مرطوب میپوسند
از قصه هایی که اگر مرگی در آن نباشد از دور خط میخورند هم نفرت دارم
درود بر مردمانی که زندگی را زیبا میکنند و زنبیلشان پر از خوشه های امید است...ه

مرگ با دندانهای طلا و گیس های شانه کرده هم
چیزی از پایان فرصت زندگی کم ندارد....ه

اینجا خوب است برای فولاد های سیاه که در نیم شب یخبندان تیز میشوند .
اینجا زندگی کردن برای آدم های سرمایی سخت تر از این حرفهاست
من با پرندگان مهاجر قصد سفر دارم.....ه



مهدی گلسرخ
http://shabbeesobh.persianblog.ir/1382/9/

من آرزوی سفر دارم

من آرزوی سفر دارم

اما نه به سرزمین رویاها

من قصد پرواز دارم
...
اما پرواز به سرزمینی بی‌ نام و نشان که ناکجا آبادی است

پرواز به سرزمینی دور دست که هر شب خواب آن را می‌‌بینم

پرواز در خواب به سرزمین بی‌ آرزو ها را آرزو است

در این سرزمین احساس خفگی و تنگی نفس دارم

در این سرزمین چیزی مرا به سوی خود نمی کشد

اما پرواز و سفر جرعت و شجأعت می‌‌خواهد

پرواز و سفر جسارت و عزمی راسخ میخواهد

پرواز به سرزمینی ناشناخته که همسفر می‌‌خواهد

همسفری که دست در دست هم پرواز کنیم به فرا سرزمین مردمان

همسفری که در سفر نیستی‌ هستی‌ خود را یابیم

من هم مدت‌ها است که قصد سفر دارم

سفر به سرزمینی دور دست برای خود رها یی

نه نه اینجا سرزمین من نیست

در این سرزمین من بیگانه ام

در این سرزمین متروکه من و احساسم ایزوله شده ایم

اینجا سرزمین من نیست

اینجا سرزمین انسان‌هایی‌ است که من در آن بیگانه ام

اینجا سرزمین از خود بی‌ خود بیگانگان و مسخ شدگان است

اینجا سرزمین به مسلخ برده گان و بندگان است

اینجا سرزمینی است که درک مفهوم انسان بودن سخت است

اینجا سرزمینی است که مفاهیم رنگ باخته اند و واژه‌ها بی‌ معنا گشته اند

اینجا سرزمینی است که زنده گان آن تو گویی سال‌ها است که مرده اند

به یاد پدر

گاهی بدترین دقایق آنگاه نیست که گریه میکنی‌

گاهی بدترین دقایق آنگاه است که نمیتوانی‌ گریه کنی‌
...
گاهی از شدت بغض در بستر بیماری مانند پدر

گاهی که صدای فرزند را شنید و هر بار بغض کرد

گاهی آنچنان بیمار که خبر مرگ پدر را می‌شنوی

گاهی همچون پدر بغض گلویت را فرا می‌گیرد

گاهی مانند پدر در بستر بیماری خبر مرگ پدر می‌‌آید

گاهی حتا نمیتوانی‌ به مرگ و خاطرات پدر فکر کنی‌

گاهی بغض گلویت را میگیرد و نمیگذارد حتا به پدر فکر کنی‌

گاهی بیماری اجازه گریه به تو نمیدهد و امانت را می‌‌برد

گاهی پدر نمی‌دانستم چرا نمیتوانی‌ پای تلفن حرف بزنی‌

گاهی پس از مرگ پدر میفهمی که میدانسته که دیگر فرزند را نخواهد دید

گاهی میفهمی که پدرت در آخرین سکته بیشترین اعضای بدنش آسیب دیده

گاهی پس میفهمی که پدر میدانسته که دیگر فرزندش را نخواهد دید

گاهی میفهمی که چرا پدر حق داشته که نتواند حتا گریه کند

گاهی میفهمی که بغض پدر آگاهی‌ به ‌مرگی است که ندیدن فرزند است

گاهی میفهمی که چند ماه آخر چرا پدر بغض می‌‌کند

گاهی میفهمی که بغض پدر اعتراض بود و فریاد

گاهی میفهمی که بغض پدر فریادی بود که من آن را نفهمیدم

گاهی پدر می‌دانم که نیستی‌ اما اگر بودی یادت می‌‌آمد

گاهی یادم می‌‌یاد که می‌‌گفتی‌ من فقط اومدم تو را ببینم

گاهی یادم می‌ یاد که در بستر بیماری بودی مانند خواهرت

گاهی خواهرت تنها عمه و تنها خواهر تو

گاهی که از من پای تلفن چیزی می‌‌پرسید که بدنم می‌‌لرزید

گاهی هر بار کسی‌ از فامیل که سن بالایی‌ دارد و یا بیمار است تنم میلرزد

گاهی که می‌‌پرسند که آیا بر می‌‌گردی یا دیگر نه

گاهی که می‌‌پرسند که آیا ما باری دیگر هم دیگر را خواهیم دید

گاهی بر خود می‌‌لرزم که باری دیگر عزیزی میرود که دیگر نخواهم دید

اگر دو دفعه دعا کردید در ماه رمضان و دعای شما نگرفت چند راه وجود دارد

اگر دومین دعا هم مثل اولی جواب نگرفت بعدش باز هم می شنیم دعا می کنیم. آنقدر دعا می کنیم تا خدا بیفتد تو رو درواسی یا از رو بره یا اینکه نذر می کنیم که دعا مستجاب بشه یا برای اون نماز مخصوص می خوانیم یا اینکه بعدش صدقه می دهیم یا به یک آخوند پولی می دهیم تا بین ما و خدا واسطه گری کند

گفتگو : میشه بپرسم «فایده» آنارشیسم برای اجتماع چیه؟

میشه بپرسم «فایده» آنارشیسم برای اجتماع چیه؟

امکان عملی مشارکت همگانی در پیش برد سرنوشت جمعی
جلوگیری از اعمال قدرت یک بخش از جامعه بر کل جامعه و از بین بردن اعمال دیکتاتوری اقلیت یا دیکتاتوری اکثریت بر کل جامعه
جلوگیری از انباشت ثروت و تمرکز قدرت در دست بخش کوچکی در اجتماع
استفاده از خرد جمعی به جای رهبری فردی در اداره جامعه

و هنگامی که آنارشیسم (به فرض) به این اهداف ایده آل گرایانه خود بطور کامل دست یافت، نظم نوینی بر پا می کند؟ و به این ترتیب زمینه را برای به وجود آمدن آنارشیستهای بعدی فراهم می کند؟

آنارشیسم انتها ندارد و یا نقطه پایان و همیشه سیال و در حال تحول و دگرگونی خواهد بود. آنارشیستها برای همان مقطع که در آن هستند تصمیم لازم را می گیرند و نه برای همیشه یا برای همه نسل ها

مبارزاتی که برای هدف و اهدافی انجام می شوند در دستیابی نسبی به این اهداف است که معنا پیدا می کنند. آنارشیسم که در هر مرحله دستیابی به این اهداف در قالب ضد فلسفه وجودی خود استحاله شود، چطور می تواند قابل درک و پذیرش باشد؟ به عبارت دیگر، من آنارشیست امروز، چطور می توانم بر ضد آنچه خود در آینده آن خواهم شد مبارزه کنم؟


من از استحاله در قالب ضد فلسفه وجودی خود آنارشیسم چیزی نگفتم و این تعبییر شما است و نمی دانم چگونه به این نتیجه رسیدید

آنچه شما به عنوان «اهداف» آنارشیسم نام بردید همه مفاهیمی هستند که جوامع توسعه یافته خود را در جهت برقراری آنها معرفی می کنند، در حالیکه دستیابی به چنین مفاهیمی (عدالت اجتماعی، دموکراسی، آزادی های فردی و ...) بصورت کامل و صد درصد غیر ممکن هستند. برداشت من از آنارشیسم و صحبت شما این است که آنارشیسم در صدد شکستن چارچوبهاست، ولی از آنجا که با چارچوب شکسته امکان ادامه بقای اجتماع نیست، مجبور است که چارچوب های جدیدی بنا کند و در همین نقطه است که در برابر فلسفه وجودی خود (شکستن چارچوبها) قرار می گیرد


بله درست است که بی نظمی هم خودش نوعی نظم است و یا مثلا بی قانونی هم نوعی قانون است, ولی این کجا و آن کجا

دوست عزیز , اهداف آنارشیسم جهانی است و فقط مربوط به جوامع توسعه یافته نمی شود و نمی دانم این چگونه شناختی است که شما از آنارشیسم دارید و یا چگونه به آن رسیده اید. هر کدام از ما داریم از 2 ساختار مختلف صحبت می کنیم و احتمالا عدم شناخت یکسان ما از آنارشیسم و جامعه آنارشیستی است که متوجه مفاهیم مورد بحث یکدیگر نمی شویم.

منظور من این نبود. از نظر من و بنا بر شواهد موجود (آنارشیستهای معاصر و تنها جنبش آنارشیستی مستقل و در محدوده عمل اجرا شده که سراغ دارم، یعنی آنارشیستهای اسپانیا پیش از جنگ داخلی) آنارشیسم تنها یک بولدوزر است. آنارشیست مایل به خراب کردن است و آنجا که بخواهد بر ویرانه های آنچه خراب کرده چیزی بسازد، دیگر آنارشیسم نیست و خود به هدف تخریب آنارشیسم تبدیل می شود

آنارشیسم صرفا اگر به معنای تخریب گری باشد حرف شما درست است اما این معنای آنارشیسم نیست. آنارشیسم دولت , قدرت , قانون حاکم , مرز های موجود , زندان ها, نظم موجود, اقتدار , سلطه , حق ویژه , نظام سرمایه داری و ... را تخریب می کند و به جای آن با مشارکت و خرد جمعی جامعه آنارشیستی را اداره می کند

به نظر من «مشارکت و خرد جمعی» عبارتهای مبهمی هستند. دقیقا قرار است چگونه باشد؟ یک نظام شورایی؟

اگر یک مفهوم مشترک از اداره جامعه توسط شورا های خود گردان محلات , ادارات , کارخانجات و.... مورد نظرمان باشد بله بخشی از آن است به اضافه تشکلات داوطلبانه خود گردان اجتماعی و فداراسیون هاو...


اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی این تجریه را از سر گذراند و چندان موفق نبود


لطفا این 4 مقاله را بخوانید
http://andishehnovin.blogspot.com/2010/02/blog-post_25.html
http://andishehnovin.blogspot.com/2010/02/blog-post_17.html
http://sabotage.blogfa.com/post-10.aspx
http://sabotage.blogfa.com/post-12.aspx

دوست عزیز پس معلوم است چیزی از آنارشیسم نمی دانید که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را با آنارشیسم یکی می پندارید

در اتحاد جماهیر شوروی دولت , حزب , ارتش, پلیس, مرز, نیروگاه و سلاح اتمی, زندان , اعدام , انباشت ثروت, تمرکز قدرت, اتوریته , اقتدار, هیراشی , حق ویژه و انحصاری و... وجود داشت که آنارشیسم از اساس با آن مخالف است. دوست عزیز اینگونه نتیجه گیری کردن باعث می شود که عدم اطلاع شما از آنارشیسم را نشان دهد اگر نگوییم که سیاسی و مغرضانه است حد اقل عدم شناخت و مطالعه شما را در این زمینه نشان می دهد

البته امیدوارم دوستان دیگر نیز در این بحث شرکت کنند. به هر حال با سپاس از شما که این بحث را ایجاد کردید دوست عزیز

شناسائی یکی از جلادین شکنجه گاه زندان کهریزک

محمد خلیلی عضو رسمی نیروی انتظامی و از بسیجیان قدیمی است که از ماموران نیروی انتظامی در زندان کهریزک بوده است. محمد خلیلی متولد 1356 در تهران و از چماقدار های شناخته شده غرب تهران است.

محسن خلیلی از بسیجیان قدیمی مسئول شناسائی با دوربین فیلم برداری در تظاهراتها بوده و هم چنان این مسئولیت را به عهده دارد.

برادران خلیلی از بسیجیان قدیمی پایگاه منتظران مهدی می باشند.

آخوند حامد نمیری (برادر آخوند نمیری قاضی پرونده کرباسچی) از هماهنگ کننده های گروه های چماقدار بسیجی است که توسط مردم در جنت آباد در حین شلیک دیده شده است . نامبرده از چماقداران شناخته شده منطقه می باشد.

2 سپتامبر 31 سال از نسل کشی در قارنا میگذرد

خــــون این انســــــــانهـــــا کمتـــــر از خــــون دیگـــــــــران نیست: فردا 2 سپتامبر 31 سال از نسل کشی در قارنا میگذرد.


فردا 2 سپتامبر یا 11 شهریور ماه 31 سال است که‌ از این نسل کشی میگذرد ،اما تا بحال صدای این جنایت به‌ تبریزیها و همدانیها هم نرسیده‌ تا چه‌ برسد به‌ دنیا خــــون این انســــــــانهـــــا کمتـــــر از خــــون دیگـــــــــرانی نیست که‌ بلندگوهیتان را برای انها روشـــــن کــــــرده‌اید

قارنا روستایی کردنشین از توابع شهرستان نقده در استان آذربایجان غربی است، که در هفت کیلومتری جنوب غربی نقده واقع

شده‌است.

این روستا در تاریخ11شهریور 1358شمسی برابر با 2 سپتامبر 1979 در کشاکش جنگ کردستان مورد حمله عوامل مسلح غلامرضا حسنی امام جمعهٔ ارومیه قرار گرفت که در جریان آن 68 نفر زن ، مرد، کودک ، نوجوان ، پیر (طبق امارهای رژیم ) از اهالی روستا کشته شدند

اجساد بجا مانده‌ از نسل کشی

روزنامه کیهان 1358/1/18 گزارشی در مورد تخلیه دسته‌جمعی بیش از 30 روستای کرد زبان ناحیه سومای و برادوست بر اثر فشار فئودال‌ها و عوامل مسلح چاپ کرد

عبدالله ابریشمی در این باره در روزنامه کیهان می‌نویسد

در آذربایجان غربی با تحریک برادران ترک و شیعه علیه کردها و با کمک انحصارطلبان قدرت در این خطه یک جو فاشیستی ضد کرد بوجود آورده‌اند که موجب فجایع نقده، قارنه، کانی ماسیده و... گردید. این فجایع بهانه مناسبی برای تبلیغات علیه انقلاب اسلامی به دست دشمنان داخلی و خارجی سپرد، و موجب بدبینی شدید کردها نسبت به حکومت شد.

بخشی از فرمان خمینی در 27 مرداد 58 در صدور حکم حمله به کردستان:

ا".. از اطراف ایران گروه‌های مختلف ارتش و پاسداران و مردم غیرتمند تقاضا کرده‌اند من دستور بدهم به سوی پاوه رفته، غائله را ختم کنند. من از آنان تشکر می‌کنم و به دولت و ارتش و ژاندارمری اخطار می‌کنم، اگر با توپ‌ها و تانک‌ها و قوای مسلح تا ۲۴ ساعت دیگر حرکت به سوی پاوه نشود، من همه را مسئول میدانم.."ا

در بعد از ظهر آن روز خمینی در جمع نمایندگان مجلس خبرگان در قم در بارهٔ درخواست مردم کردستان برای خودگردانی چنین گفت

ا"... مرزها را آزاد کردند، قلم‌ها را آزاد کردند، گفتار را آزاد کردند، احزاب را آزاد کردند، به خیال این که این‌ها یک مردمی هستند... این‌ها خرابکارند، دیگر با این اشخاص نمی‌شود با ملایمت رفتار کرد... این‌ها یک جمعیت خرابکار هستند، یک جمعیت فاسد هستند. این‌ها را ما نمی‌توانیم که بگذاریم که هر کاری که دلشان می‌خواهد بکنند. حالا هم اعتراض کرده‌اند که خود شماها دارید این کارها را می‌کنید. نظیر آن‌ها که پریروز و چند روز پیش آن خرابکاری را کردند... خودشان ایجاد غائله می‌کنند بعد گردن مردم می‌گذارند... یک چنین مردمی هستند... با این‌ها باید با شدت رفتار کرد و با شدت رفتار می‌کنیم..

ا(وزنامه­های کیهان و اطلاعات و...، شنبه 27 مرداد ماه 1358

روز قبل از کشتار قارنا علمای اهل سنت کردستان طی نامه‌ای اعتراضی در مورد کشتار کردها به خمینی چنین نوشتند:

ا"...بر اثر تبلیغات شوم و اخبار ناصحیح مشتی مغرض و ناآگاه ذهن رهبر را علیه ملت کرد مشوب نموده و موجب گردیده علیه ملت کرد اعلام بسیج عمومی شود و در نهایت قساوت و بی رحمی افراد غیر مسلح و بیگناه را که جرمی جز کرد بودن و سنی بودن ندارند در دادگاه اسلامی بدون

محاکمه محکوم و تیرباران شوند..."ا

غلامرضا حسنی امام جمعهٔ ارومیه‌ در زمان نسل کشی

کشتار قانا

نامه‌ حاج عظیم معبودی یکی از عاملهای کشتار قارنا

ا"..جناب اقای بهلول گلستان و عزیز بازدار و خلیل خسروی. پس از سلام خواهشمندم برای آمد و رفت شهر برای خاربار ده قارنا هم خودتان و هم برادران دیگر روستای قارنا آمد و رفت داشته باشید. هرکسی کوچک‌ترین ناراحتی برای شماها و برادران کرد دیگر ایجاد نماید فوری به انتظامات یا خود بنده مراجعه فرمایید تا باسم ضد انقلاب ان کس را گرفته و به مقامات دولتی تحویل دهم خلاصه هیچگونه وحشت و ناراحت نباشید، ما هم برادر هستیم...."ا

با تقدیم احترام حاج عظیم معبودی

امضاء‌:10/6/1358

ا(کتاب قارنا و انقلاب تالیف بهزاد خوشحالی)ا

این نامه مردم روستا را از ترک روستا منصرف می‌کند و باعث می‌شود تا آنها مطمئن شوند که حمله‌ای در کار نخواهد بود. اما در روز 11 شهریور ماه روستا محاصره می‌شود در حدود ساعت یک بعد از ظهر، حدود صد نفر ملبس به یونیفورم‌های سپاه با اسلحه‌های ژ3و قمه وارد روستا می‌شوند محمود مستورزاده روحانی روستا که متوجه نیت عوامل مسلح شده بود قرآن را بر می‌دارد و از آنها می‌خواهد تا شفاعت قرآن را قبول کنند و از کشتار مردم صرف نظر کنند، اما افراد مسلح وی را می‌کشند و سپس سرش را می‌برند. کسانی که توانستند خود را پنهان کنند و یا اینکه بگریزند جان سالم بدر می‌برند و بقیه ساکنان روستا که 68 نفر بودند، در عرض سه ساعت قتل عام می‌شوند. افرادی

که توانسته بودند از روستا فرار کنند به کوهستان بوداخ پناه می‌برند

اقدامات و تحقیقات بعد از کشتار

ابوالحسن بنی صدر که در آن زمان روزنامه انقلاب اسلامی را در اختیار داشت در چند سطر به این فاجعه پرداخت و عاملین این جنایت را افرادی خارجی و خارج از مرز قلمداد کرد

برگرفته از سایت چشم انداز

شماره 652 روزنامه انقلاب اسلامی در هجرت چنین نوشت: در ﺁن زمان، همین امام جمعه ارومیه حجت السلام حسنی نماینده امام خمینی در ﺁذربایجان غربی بود و به این دلیل که تعدادی از نیروهای کومله برای حمله به نیروهای نظامی ایران در روستای قارنا با سنگر گرفتن در پشت سر مردم به نیروها حمله می‌کردند، دستور داد برای کشتن افراد کومله مردم را قتل عام کنند

.

مهدی بهادران که از سوی حسینعلی منتظری مسئول تحقیق در مورد کشتار قارنا شد، در گزارشش می‌نویسد

با تحقیقات مفصل که گزارشات و نوارهای موجود جوانمردان استخدامی ژاندارمری و مجاهد نماهای نقده تحت سرپرستی آقای معبودی و سرگرد نجفی در قارنا از توابع نقده حداقل ۴۵ نفر را بدون گناه قتل عام کرده در محل سکونت آنها و بعداً کشته‏‌ها را در بیابان‌ها انتقال داده ‏اند که وانمود نمایند در جنگ کشته شده ‏اند و دهات را غارت کرده و به آتش کشیده ‏اند و استوار بیگلری در کوپلکو ۵ نفر را کشته و این در اثر بی لیاقتی یا خیانت و توطئه فرماندهان ژاندارمری از یکسو و تحریک احساسات ضد کردی و ......... متاسفانه با اینکه عاملین این کشتار شناخته شده ‏اند به علت حمایت ظهیر نژاد ( فرمانده لشکر ۶۴ ارومیه)از مفسدین محلی امکان دستگیری و مجازاتشان نیست.

ا(روزنامه اطلاعات 26/6/1358)ا

صادق خلخالی که خود عامل بسیاری از اعدام‌ها در کردستان بوده بعد از کشتار قارنا در تلگرافی به دفتر خمینی چنین می‌نویسد

بسمه تعالی

دفتر محترم امام خمینی دامت برکاته

جریانات جان سوز قارنه دل هر انسانی را می‌سوزاند. ملا محمود مستورزاده که با قرآن به پیش واز مردم رفته عمال معبودی و سرگرد نجفی و عزیز قادری و ملا حسنی آن‌ها را کشته‌اند و شصت و پنج نفر به طرز فجیع.اگر امام به این امر جان سوز رسیدگی نفرماید پس کدام مقام رسیدگی کند.

با احترام - صادق خلخالی

20/6/1358

آ(برگرفته از وبلاگ چشم انداز)ا

با اینکه تحقیقات زیادی در مورد این کشتار از سوی هیئت حسن نیت، مهدی بهادران نماینده حسینعلی منتظری، نماینده نخست وزیر و....... انجام گرفت و مسببان کشتار شناخته شدند و نیز تمامی مسئولان وقت وعده دادند که مسببان مجازات گردند، تا کنون هیچ کدام از مسببان مجازات نشده‌اند

.

حقگو استاندار وقت آذربایجان غربی در مصاحبه با مجله چشم انداز ایران می‌گوید

ایا تحقیقاتی برای ریشه‌یابی حادثه قارنا شد؟

ظاهراً دو گروه اظهار نظر کرده‌اند یکی آقای بهادران که از سوی آقای آیت‌الله‌العظمی منتظری به منطقه آمدند و یکی هم گزارش استانداری بود چیزی در این مورد به‌خاطر دارید؟ گزارش آقای بهادران به دست من نرسید احتمالاً بعد از فوت نامبرده از بین رفته باشد. آمدن آقای بهادران به منطقه بدون خبر و هماهنگی بود خودشان آمدند و اظهارنظرهائی هم کردندو رفتند البته زحمات آقای بهادران و مانند ایشان که در مواردی برای انجام مأموریت‌هائی به منطقه می‌آمدند ناشی از عشق و علاقه شان به انقلاب بود و قابل احترام و تقدیر است اما این کارهای هماهنگی نشده همه موازی کاری و باعث لوث مدیریت می‌شد و نهایتا نیز نتیجه‌ای هم نداد. از گزارش استانداری چیزی خاطرم نیست. "

فضل‌الله صلواتی نیز به بی خبر ماندن دولت موقت از این رویداد و سایر موارد درگیری‌های مرزی اشاره می‌کند

حمزه شريفي 15 ساله دانش اموز سال سوم راهنمائي درباره انچه ساعت يك بعدازظهر روز 11 شهريورامسال گذشت اینچنین میگوید

...تمام اطراف ده را با تانك و توپ محاصره كرده بودند، و ساعت يك بعدازظهر عده اي حدود صد نفر بهمراه شخصي باسم قادري، بشكل مجاهدين پاسدار، بخانه‏ها ريختند و هر كسي را دم دستشان ديدند، كشتند و سر بريدند. روحاني ده، با يك جلد قران، نزد انها رفت و قسم خورد كه مردم اين ده هيچ تقصير و گناهي ندارند. مهاجمين روحاني ده را فوراً كشتند و سرش را بريدند و با خود بردند و هنوز سر روحاني ده پيدا نشده است،

زني كه دو فرزند 15و 18 ساله اش را در اين كشتار از دست داده است مي گويد:

ا.....انها به هيچكس رحم نكردند. اينهمه بيرحمي را ما هيچ جا نشنيده بوديم انها كه حالا زنده اند در ان ساعت يا در ده در خانه شان نبودند يا توانستند به طريقي خود را مخفي كنند

پيرمردي بنام سيداحمد، مي گويد:.....بعضيها را با تفنگ كشتند بعضيهارا با چاقو و كارد سر بريدند، بعضيها را هم مخصوصاً كودكان را زير لگد و پوتين خفه كردند.

سيد احمد كه 9 نفر از اعضاي خانواده اش را از دست داده است میگوید ان روز جهنم را جلوي چشم خود ديدم.

گروهي از اهالي ده «قارنا» با اطلاع از سفر هيات حسن نيت به كردستان با دو ميني بوس از «قارنا» به مهاباد امدند. انها با حرف‏هايشان، داريوش فروهر را سخت متأثر كرده بودند. وقتي فروهر به زني كه شوهر و دو دخترش را از دست داده بود گفت بكار شما رسيدگي مي شود

،

با فرياد و بغض گفت

ا...در ده ما جنايت شده، ما پول نمي خواهيم، ما فقط مي خواهيم قاتلين عزيزان ما را بگيريد و محاكمه كنيد و مزدشان را كف دستشان بگذاريد. ما مي خواهيم ان گروهي كه وارد خانه‏هاي ما شدند و عده اي طفل معصوم و بي گناه را كشتند و حالا با خيال راحت و خيلي خونسرد، از مقابل ما مي گذرند دستگير و محاكمه شوند. ما چيزي نمي خواهيم، جز عدالت. ما مي خواهيم كسي به فرياد ما برسد. كسي بيايد اينجا و به كار ما رسيدگي كند. ديروز عده اي امدند و گفتند: خوب جنگ بود و جنگ هم از اين حرفها دارد،اما بخدا، به دين، به پيغمبر،اينجا جنگ نبود،اينجا يك مشت مردم بي گناه را سلاخي كردند. بچه چهار ساله چطور مي توانست در جنگ شركت داشته باشد.

دوستان این متن را من از سایتهای دیگر جمع کرده‌ و ارائه‌ میدهم ، اگر اشتباهی در آن است لطف کنید و من را در جریان بگذارید.
سعید سنندج
برگرفته از فیس بوک آقای سعید سنندج
http://www.facebook.com/profile.php?id=1335466565#!
/note.php?note_id=148989421791568&comments&ref=notif&notif_t=note_reply

http://www.facebook.com/album.php?aid=15244&id=100000865119776&fbid=144241605614676&ref=mf

بزرگداشت زندانیان سیاسی و جدال امروز


وجود زندانی سیاسی با رژیم‏های دیکتاتوری سرمایه‏داری در تاریخ معاصر ایران پیوندی ناگسستنی دارد. در کنار روابط استثماری، غارت و تبعیض‏های آشکار علیه مردم ایران، ما همواره شاهد غُل و زنجیر، داغ و درفش، دار و شکنجه و بی‏حرمتی به شأن انسان بوده و هستیم. بساطی که هر روزه و بی وقفه در هر گوشۀ این سرزمین برپاست.
بزرگداشت یاد جانباختگان کشتارهای دهۀ 60 تنها به قصد ثبت رخدادی تاریخی در حافظۀ جمعی‏مان نیست، بلکه نور افکندن بر زوایایی هنوز پنهان از آن‏چه که رخ داده است. آشکار ساختن سازوکار رژیمی است که ماهیت خود را بیش از هر کجا در زندان به نمایش می‏گذارد. زندان در جمهوری اسلامی، مفهوم واقعی مقام و جایگاه انسان را در پندار و کردار این آدم‏کش‏ها نشان می‏دهد. ماشین کشتار هنوز متوقف نشده است. زنجیرۀکشتارهای دهۀ 60 با حلقه‏های فراوانی تا امروز ادامه پیدا کرده است. کهریزک نمادی شده است در کنار اوین؛ و هر دو نشانه‏ای از هزاران سیاه‏چال گمنام و پنهان در رژیم سیاسی خون و سرمایه. بزرگداشت جانباختگان دهۀ 60 تنها وظیفه‏ای اخلاقی نیست، بلکه جدالی است مربوط به امروز، یعنی جدال بین مدرنیسم و ارتجاع، بین جامعه اجتماعی نوین و جامعه اسلامی، جدال بین اسلام و زن، جدال بین اسلام و آزادی، جدال بین اسلام و دمکراسی و ...
به فراموشی سپردن کشتارهای دهۀ 60 برای اصلاح‏طلبان به منظور حفظ و پاسداری از ساختار جمهوری اسلامی در ایران ضرورتی امروزی دارد. برای آنان که در پی فروریزی مشروعیت سیاسی رژیم می‏خواهند از فروپاشی کامل آن جلوگیری کنند و به بازسازی‏اش بپردازند. برای آنان که می‏خواهند بر مسئولیت شخصی خود، رفسنجانی، خمینی، خاتمی، موسوی و ... سرپوش بگذارند. به فراموشی سپردن آن کشتارها ضرورتی امروزی دارد همچنین برای احزاب و سازمانهایی که در طول آن سالها، مشاطه‏گر رژیم بودند، خط می‏دادند، لو می‏دادند، مخالفان را ترور سیاسی می‏کردند و در شکل‏گیری دستگاه ایدئولوژیک رژیم هم‏دست جانیان بودند.
مقاومت علیه فراموشی مجهز شدن به آگاهی و امید در مبارزۀ جاری است. بزرگداشت یاد انسانهایی که برای آزادی و برابری مبارزه کردند و امروز در میان ما نیستند، جدالی سیاسی است که معنا و اهمیت امروزی دارد. نام جانباختگان، خاک آنها، عکس آنها، استخوانهای آنها و یاد آنها هنوز رسوا کنندۀ اقتدارگرایان قدرت‏گرا است. رسوا کنندۀ آنهایی است که همواره نگاه به قدرت بالایی‏ها دارند. یاد اعدام شدگان 31 سال اخیر، گرامی‏داشت انسانهایی است که به خاطر داشتن عقیده‏ای دیگر قربانی این رژیم شدند. یاد آنها نوشتن و بیان تاریخ از پایین است، تاریخ فرودستان.
تنها با سرنگونی جمهوری اسلامی است که اعدام، شکنجه و زندان سیاسی می‏تواند پایان بیابد. تنها گرایش اجتماعی چپ است که تضمین کنندۀ آن جامعه‏ای است که در آن از چوبه‏های دار خبر نباشد. زندانی سیاسی وجود نداشته باشد، تشکلات، اینترنت، موسیقی، رقص و نوع پوشش و... آزاد باشند.

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
زنده باد آزادی و برابری

جمعی از چپ‏های کلن
فعالین هسته اقلیت- کلن
جمعی از آنارشیستهای کلن
حزب کمونیست ایران- کلن

تحلیل اوضاع سیاسی رژیم بعد از روز به اصطلاح قدس و تاکتیک مبارزاتی ما

با توجه به اینکه رژیم در روز به اصطلاح قدس نیز تلاش کرد با حضور گسترده نظامی و ایجاد رعب و وحشت و صرف هزینه مالی سنگین باز مانع حضور میلیونی مردم شود در واقع برای مدتی صورت مسئله را پاک کرده است و یا به قولی بر روی آتش خاکستر پاشیده است ولی هم چنان اصل مسئله یعنی انگیزه مبارزه مردم با دیکتاتوری به قوت خود باقی است و آتش هم چنان زیر خاکستر وجود دارد و هر لحظه می تواند زبانه های آتش شعله ور شود و دودمان رژیم را بر باد فنا دهد. رژیم اکنون مجبور است در روزهائی که مردم سال گذشته به خیابان می آمدند همیشه نیروی نظامی خود را بسیج کند چراکه ترس برادر مرگ است و رژیم در شرایط ترس از مردم بسر می برد و حتی اگر یکبار از این به بعد غفلت کند دوباره مردم خیابانها را فتح خواهند کرد و رژیم آن را خوب می داند پس از این به بعد رژیم ترس و زبونی و عجز خود از مبارزات مردم را به نمایش خواهد گذاشت و جنبش بدون هزینه جانی و مالی ولی حکومت با خرج و صرف هزینه زیاد تازه به اقتدار پوشالی خود نیز چوب حراج می زند و از آبروی اقتدار پوشالی خود نیز هزینه می کند و زبونی و ترس خود را به نمایش جهانی می گذارد و خود را مورد تمسخر مردم ایران و جهان قرار خواهد داد. به هر حال پای حکومت بر روی مین خشم توده ها است و به محض خسته شدن این مین منفجر خواهد شد. بنابراین جنبش اعتراضی و مبارزاتی مردم امسال نسبت به پارسال در بهترین وضعیت خود بسر می برد چراکه رژیم از همه امکانات خود باز استفاده کرد ولی جنبش بدون دادن هزینه سنگین اینک نظاره گر بود و هست تا اینکه در یک فرصت مناسب و درست در روزی که رژیم اصلا فکر نمی کند با آمدن به خیابان می تواند رژیم را غافلگیر کند با توجه به اصل غافلگیری چراکه مردم شبکه ارتباطی وسیع خود را بوجود آورده اند و به موقع از آن استفاده خواهند کرد همچنان که تجربه پارسال نشان داد.
اینک جنبش برای ادامه مبارزه نافرمانی مدنی خود احتیاج به تاکتیکهای جدیدی نیز دارد که علاوه بر بی خطر بودن بتواند رژیم را کلافه کند و رنگ پاشیدن در خیابان یک شیوه اعتراضی جدید و اعلام حضور و نارضایتی از شرایط موجود است . اینک علاوه بر اسکناس ها می توان از خیابانها استفاده کرد و با پاشیدن رنگ در خیابانها اعلام کنیم به دیکتاتوری که فراموش نکن ما همچنان مصمم ایستاده ایم.

۱۳۸۹ شهریور ۱۱, پنجشنبه

محشور شدن با مولا در روز قدس


مداح سعید حداد در هیئت رزمندگان غرب تهران واقع در خیابان آزادی (مقر سپاه غرب تهران, مقداد ) که عباس کارگرجاوید از اعضای فعال این هیئت می باشد و کارت ویژه تردد در این هیئت در جیب او در روز قتل ندا کشف شده بود بعد از خاموش کردن میکروفون در شب قتل مولا در حالی که به شدت می گریست و بر سر و سینه می کوبید گفت دیشب خواب مولایم را دیدم که گفت در روز قدس هر کس خون ار دماغش بیاید در راه اسلام انگار در رکاب حسینم در کربلا جنگیده و من خودم شفیع اویم در قیامت و نعره می کشید و می گریست و می گفت مولا به من سفارش کرد که به شیعیانم بگو تا پای جان از فرزندم سید علی دفاع کنند تا مقدمات ظهور فرزندم مهدی محیا شود که ظهور او نزدیک است یا مولا!

۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه

عكسی مربوط به يكي از نخبگان خارج كشور



اين عكس مربوط به يكي از نخبگان خارج كشور ميباشد لْطفا اگر كسي ايشان را ميشناسد معرفي نمايد تا همه از سوابق ايشان مطلع شويم. در صورتی كه شما ايشان را نمیشناسيد، اين عكس را در سايت یا فيس بوك خود قرار داده، شايد دوستان ديگر او را بشناسند.

به یاد پدر

گاهی بدترین دقایق آنگاه نیست که گریه میکنی‌

گاهی بدترین دقایق آنگاه است که نمیتوانی‌ گریه کنی‌
...
گاهی از شدت بغض در بستر بیماری مانند پدر

گاهی که صدای فرزند را شنید و هر بار بغض کرد

گاهی آنچنان بیمار که خبر مرگ پدر را می‌شنوی

گاهی همچون پدر بغض گلویت را فرا می‌گیرد

گاهی مانند پدر در بستر بیماری خبر مرگ پدر می‌‌آید

گاهی حتا نمیتوانی‌ به مرگ و خاطرات پدر فکر کنی‌

گاهی بغض گلویت را میگیرد و نمیگذارد حتا به پدر فکر کنی‌

گاهی بیماری اجازه گریه به تو نمیدهد و امانت را می‌‌برد

گاهی پدر نمی‌دانستم چرا نمیتوانی‌ پای تلفن حرف بزنی‌

گاهی پس از مرگ پدر میفهمی که میدانسته که دیگر فرزند را نخواهد دید

گاهی میفهمی که پدرت در آخرین سکته بیشترین اعضای بدنش آسیب دیده

گاهی پس میفهمی که پدر میدانسته که دیگر فرزندش را نخواهد دید

گاهی میفهمی که چرا پدر حق داشته که نتواند حتا گریه کند

گاهی میفهمی که بغض پدر آگاهی‌ به ‌مرگی است که ندیدن فرزند است

گاهی میفهمی که چند ماه آخر چرا پدر بغض می‌‌کند

گاهی میفهمی که بغض پدر اعتراض بود و فریاد

گاهی میفهمی که بغض پدر فریادی بود که من آن را نفهمیدم

گاهی پدر می‌دانم که نیستی‌ اما اگر بودی یادت می‌‌آمد

گاهی یادم می‌‌یاد که می‌‌گفتی‌ من فقط اومدم تو را ببینم

گاهی یادم می‌ یاد که در بستر بیماری بودی مانند خواهرت

گاهی خواهرت تنها عمه و تنها خواهر تو

گاهی که از من پای تلفن چیزی می‌‌پرسید که بدنم می‌‌لرزید

گاهی هر بار کسی‌ از فامیل که سن بالایی‌ دارد و یا بیمار است تنم میلرزد

گاهی که می‌‌پرسند که آیا بر می‌‌گردی یا دیگر نه

گاهی که می‌‌پرسند که آیا ما باری دیگر هم دیگر را خواهیم دید

گاهی بر خود می‌‌لرزم که باری دیگر عزیزی میرود که دیگر نخواهم دید

۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

Köln: Gegen Steinigung im Iran




Auf dem Kölner Heumarkt haben am 09. Juni 2010 etwa 40 Demonstrant/innen gegen die Todesstrafe durch Steinigung in der Islamischen Republik Iran protestiert.



Aufgerufen hatte ein Bündnis aus der Anti-Steinigungsgruppe, dem Center der Kurdischen Frauen in Köln e.V., dem Iranisch-Deutschen Frauenverein Köln e.V., dem Talash Verein für die Unterstützung des Kampfes des iranischen Volks – Köln, sowie die Iranischen unabhängigen Studenten und Jugend.

Als Protestform wurde ein Infostand mit Redebeiträgen gewählt, wobei das Bündnis bewusst bunte Fahnen mitgebracht hatte, um der national-religiösen Grünen Welle eine farbenfrohe Vielfalt entgegen zu halten. Dazu kamen einige Anarchist/innen, die mit schwarz-roten Fahnen den Protest gegen den islamischen Staatsterror unterstützten.

Anlass für die Kundgebung ist die drohende Steinigung von Frau Mohamadi, die wegen angeblichem Ehebruch zum Tode verurteilt wurde. Menschenrechtsgruppen schätzen, dass momentan mindestens 11 weitere Steinigungen geplant sind. Wie die Veranstalter/innen mitteilten, sitzt die zweifachen Mutter seit vier Jahren im Knast, obwohl die Anschuldigungen gegen sie nicht bewiesen wurden.

Das islamische Regime unter Präsident Ahmadinejad geht gegen die wachsende Opposition mit zahlreichen Verhaftungen, Hinrichtungen und Folter (u.a. Peitschenhiebe), sowie schärferen Strafen, wie bis zu dreijährige Haftstrafen für Abweichungen von Kleidervorschriften vor. Zu der Repression des Staates und seiner „Revolutionswächter“ gehört auch die besonders grausame Hinrichtung durch öffentliche Steinigung, die das alltägliche Leben der Iraner/innen überschattet.

Am 11. Juli wird ein iranisches Gericht über ein Gnadengesuch von Sakineh Mohamadi entscheiden, weshalb es in zahlreichen Städten Proteste gab.

http://anarchosyndikalismus.blogsport.de/2010/07/09/koeln-gegen-steinigung-im-iran/#more-59

Zum Anlass des 11. Juli, dem internationalen Tag gegen Steinigung

Zum Anlass des 11. Juli, dem internationalen Tag gegen Steinigung
Unterstützt uns im Kampf gegen die barbarische Steinigung der Sakineh Mohamadi im Iran!

Freitag, 09.07.10, 18-20 Uhr am Heumark
Liebe BürgerInnen,


Die Steinigung ist eine der brutalsten Unterdrückungsmitteln der iranisch-islamischen Regierung.
Nach ihrer politischen Niederlage im letzten Jahr durch die Widerstände nach der Scheinwahl, verschärfte die iranisch-islamitische Regierung die Strafmaßnahmen gegen die Menschen im Iran.


Zahlreiche Verhaftungen, Hinrichtungen, Folter u.a. durch Peitschenhiebe, verschärfte Bestrafungen wie bis zu 3-jährige Haftstrafen für Abweichungen von Kleidervorschriften sowie Steinigungen an öffentlichen Orten gehören zum alltäglichen Leben der IranerInnen.
Sakineh Mohamadi sitzt seit 2004 in Haft. Doch laut öffentlicher Aussagen ihrer Anwälte sind die Anschuldigungen gegen sie nicht bewiesen worden.


Die Steinigung ist nicht nur als eine brutale Verletzung der Menschenrechte und gleichzeitig steht sie auch für die Entwürdigung aller Menschen.
Die iranisch-islamitische Regierung will Angst erzeugen, um iranische Widerstandskämpfe unterdrücken zu können.


MIit unserer Aktion möchten wir uns mit den widerständischen Menschen im Iran besonders im Azerajinan solidarisieren und ihnen Kraft geben die Steinigung zu verhindern.



Unterstützt unseren Kampf für die Freiheit und für Demokratie und unsere Proteste gegen die islamitische Regierung im Iran!



1-Center der Kurdischen Frauen in Kölne.V

2-Iranisch-Deutscher Frauenverein Köln e.V

3-Einige iranische Anarchisten aus Köln

4-Iranisch unabhängige Studenten und Jugend

5-Talash Verein für die Unterstützung des Kampfes des iranischen Volks- Köln

6-Einige iranische Linke aus Köln

۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

جنسیت، زن، زندان

با سلام به حضار شرکت کننده در این مراسم!

من در این چند دقیقه می خواهم به سه نکته که برایم مهم است بپردازم.

نکتۀ اول:

من خودم را با هویت زندانی سیاسی تعریف نمی کنم .

نکته دوم:

در مورد آپارتاید جنسیتی است که رژیم می خواست از همان ابتدای به روی کار آمدن، در جامعه پیاده کند و زنان را بویژه بوسیلۀ حجاب به زیر سلطه بکشد.

نکته ی سوم:

استفادۀ رژیم های توتالیتر و ایدئولوژیک از زندان برای سرکوب و آزمایش کردن مناسبات و ساختارهائیکه می خواهند در جامعه پیاده کنند. زندان بهترین آزمایشگاه برای رژیم های توتالیتر است.

نکته ی اول برایم خیلی مهم است و می خواهم روی آن تاکید کنم که هویت من زندانی سیاسی نیست. من خودم را با هویت زندانی سیاسی تعریف نمی کنم. من قبل از زندان، فعال جنبش چپ بودم و هویت کنونی خود را فعال جنبش زنان می دانم. در واقع به زندان افتادن، یکی از عواقب فعالیت سیاسی من بود. مقوله ی زندانی سیاسی به خودی خود گویای همه ی مسائل نیست.

در زندان من کنار یارانم زندگی کردم، اشک ریختم و خندیدم، لودگی کردم و ترسیدم. ولی خیلی درسها از آنجا آموختم و حالا دارم تمام آن آموخته ها را به کار می برم، از جمله اینکه زندگی با تمام پستی و بلندیهایش برایم زیباست، یاد گرفتم که چطور با خودم و دیگری در مورد قدرت طلبی، عشق، و دوستی رفتار کنم و برای تمام این واژهای خوب ارزش قائل باشم. و اینکه نگاه ام به انسان به عنوان نیرو، ابزار، یا عنصر نباشد. یاد گرفتم بدون هیچ چشم داشتی عشق بورزم، و همین عشق ورزی به تمام وجوه انسانی و طبیعی را دوست بدارم. و این جنبه های انسانی و طبیعی است که به من نیرو و انرژی می دهد تا بتوانم روی پاهای خودم به درستی به ایستم.

نکته ی دوم که همه ی شما ها آن را می دانید و فکر می کنم تکراری باشد. ولی من معتقدم آنقدر باید تکرار کرد و گفت و روی آن نقاط منفی ومثبت کوبید تا همگان بشنوند و آنهاییکه نشنیده اند هم بشنوند، تا بصورت خودآگاهی همگانی در آیدمثلاً در مورد اعدام. من امروز مثل بسیاری از شما آموخته ام که اعدام عملی ضد بشریست. اگر 32 سال پیش من، به عنوان زن چپ از همان فردای انقلاب آگاه به این مسئله بودم، به همۀ آن اعدام های وحشیانه اعتراض می کردم تا به اینجا نرسد که الان رسیده است. دیگر خودی و غیرخودی نمی کردم. مانند امروز که ما هنوز زنانی را می بینیم و می شنویم که با صدای بلند می گویند الان وقتش نیست که مطالبات زنان را مطرح کنیم، مانند آن زمان که دوستان سیاسی مرد ما می گفتند رفیق الان وقتش نیست که در مورد حجاب حرف بزنیم. اگر من زن در آن دوره همین آگاهی نسبی را داشتم که امروز در مورد حجاب و مطالبات زنان به آن رسیده ام، حتماً سعی می کردم به عنوان یک زن سیاسی چپ آن دوره مطالبات زنان را در درجه ی اول قرار دهم. مانند کولنتای که در آن دوره در مقابل لنین ایستاد ولی متاسفانه او را به یک کشور دیگر تبعید کردند و گفتند تو سفیر این کشور باش مسئله ی زنان با این انقلاب حل شده است.

متاسفانه با گذشت 32 سال از عمر رژیم اسلامی هنوز هم بخشی از زنان ما می گویند که هنوز وقتش نیست که ما زنان، مطالبات خودمان را مطرح کنیم.

وقتی به مسائل دیگر از جمله خواسته های دمکراتیک می پردازیم، هم زنان و هم مردان براحتی از این خواسته ها دفاع می کنیم، اما در مورد مسائل زنان اما و اگر پیش می آید.

من در اینجا از همه ی دوستان سئوالی دارم. مگر مطالبات زنان دموکراتیک نیست ؟من نمی دانم چطور در کشورما وقتی این مطالبات مطرح می شود می گوییم الان نه! من می پرسم پس کی؟

نکته سوم

رژیم توتالیتر و ایدئولوژیک اسلامی از همان فردای به قدرت رسیدن رسیدن، زنان را تحت انقیاد، سرسپردگی، اطاعت و فرمان برداری در آورد تا بدین وسیله تمام جامعه را تحت سلطه ی خود در آورد. ما زنان سازمان های سیاسی چپ و غیر چپ بصورت فردی در مقابل رژیم مقاومت کردیم، و می بینیم که چطور جنبش زنان در ایران سیاسی تر از سایر جنبش های دیگر است. البته من نمی خواهم سایر جنبش های دیگر را نادیده بگیرم یا اینکه برای آنها ارزش قائل نباشم. ولی همان طور که همه ی شما به خوبی می دانید و به یاد دارید از همان فردای روزیکه خمینی دستور داد همه زنان حجاب داشته باشند، آن 8 مارس بیاد ماندنی سال 58 بوجود آمد.

همه ی ما بخوبی می دانیم که تمام رژیم های دیکتاتوری نیازمند یک توجیه ایدئولوژیک هستند. از جمله رژیم اسلامی که فرهنگ و اسلام را در جامعه ی ما در هم تنیده و از آن یک ایدئولوژی حکومتی درست کرد و توانست با این حربه به توجیه آدم کشی های خود بپردازد. هر رژیمی برای ماندگاری خود باید بتواند مردم را خوب توجیه کند. زیرا باید از خود مردم که به ماندن رژیم کمک می کنند، استفاده کند. باید از آنها آدم کشهای خوب تربیت کند، تا این آدم کشها با توجیه دفاع از اسلام یا سرزمین اسلامی، خودشان را فدای دیکتاتورهای حاکم کنند. بله رژیم توانست از این حربه ها استفاده کند این زنان و مردانی که امروزه دارند زندان ها را می چرخانند باید برای آدم کشی های خود شان توجیهی داشته باشند. این توجیهات چیست؟ یک روز ما داریم با عراق می جنگیم پس برای دفاع از سرزمین اسلامی باید عده ای را بکام مرگ فرستاد. روز دیگر با مخالفان داخلی روبرو هستیم باید این توجیه را آورد که این زندانی ها منافق و چپ بی خدا و بهایی هستند، یا اینکه این ها آدمها ی غیر اخلاقی هستند و... بله باید این حرف ها را بزنند تا بتوانند آدم کشی هایشان را توجیه و منطقی جلوه دهند. رژیمهای توتالیتر و ایدئولوژیک خوب می توانند انسان ها را شست و شوی مغزی بدهند، ما نمونه های زیادی از آن را می شناسیم، مانند آلمان هیتلری، که هنرمندان و نظریه پردازان خودش را داشت که به توجیه کردن رفتارهای فاشیستی می پرداختند. خوب یک رژیم توتالیتر و هار تمام آن حاکمیتی را که می خواهد در جامعه پیاده کند، می تواند در زندان آزمایش کند. حالا من زن در دست او اسیر هستم و خیلی راحت به عنوان یک موش آزمایشگاهی در سیستم ایدئولوژیک و توتالیتری او مورد آزمایش قرار می گیرم. او می خواهد روی من زن زندانی به صورت عریان و خشن آزمایش کند.

آنها می خواهند من زن را تحت سلطه ی بی چون چرای خود در آورند. اعمال قدرت بصورت مطلق! می خواهند جدایی جنسیتی را بطور مطلق در تمام محورهای جامعه به وجود بیاورند. می خواهند در ندامتگاه خودشان مرا تربیت ایدئولویک نمایند.

تربیت ایدئولوژیک در زندان یعنی چه؟

من زن هستم در دستان او اسیر، اصلن در این رژیم زنانگی من به رسمیت شناخته نمی شود چه به رسد به اینکه از لحاظ قانونی به عنوان یک زندانی حقوق قانونی من به رسمیت شناخته شود. من زن پریود می شدم، حتی بعضی از ما بر اثر شکنجه های زیاد همیشه دچار خونریزی بودند. و ما همیشه با کمبود نوار بهداشتی روبرو بودیم، امکان حمام کردن در هفته یک بار و آن هم فقط 20 الی 30 دقیقه برای تعدا زیاد بود که ما این مدت را برای کودکان و مادران حامله و پیر و بیماران در نظر می گرفتیم حالا تصورش را کنید که چه فاجعه ای بوجود می آمد. تمام بند را شپش و بیماری گال فرا می گرفت. تقریبن تمام ما موهایمان را کوتاه می کردیم .

نشانه های زنانگی و جوانی ما، که همان تن وبدنمان بود با فشار طاقت فرسایی انکار می شد. چه گونه؟ ما حق پوشیدن لباس تنگ یا شلوار تنگ و کوتاه نداشتیم. ما حق استفاده از رنگهای شاد و زنده را نداشتیم. تا آنجاییکه برای آنها مقدور بود می خواستند ما زیبا و سر زنده نباشیم. ولی زندان بان نمی توانست در همه ی عرصه ها بتازاند ما مقاومت می کردیم به خانواده با ایما و اشاره می گفتیم لباسهایی با رنگهای شاد بفرستید. یا بعنوان نمونه یکی از دوستان مرد که درزندان قزل حصار دوران زندان را گذرانده بود تعریف می کرد که در یکی ازمصاحبه های اجباری، یک زن زندانی بنام شهرنوش پارسی پور هنگام مصاحبه از پوشیدن چادر اجتناب می کند و تنها با مانتو و روسری حاضر به مصاحبه می شود که مسئولان قبول می کنند.

ما به عنوان زن زندانی همیشه از تجاوز ترس داشتیم به خصوص در روزهاییکه زیر بازجویی بودیم. خودم با چشمان بسته و گوشهای باز شاهد بودم که بازجو حامد چگونه می خواست به دختر بچه ی 12 یا 13 ساله ای که به خاطر خواهران و برادرانش گروگان گرفته شده بود، تجاوز کند . زن زندانی به خصوص در سلولهای انفرادی بیشتر در معرض این خطر قرار داشت.

داشتم از تربیت ایدئولوژیک می گفتم. از وقت نماز صبح تا نماز مغرب و عشا، مدام از بلندگو سرودهای جنگ ونوحه های آهنگران پخش می شد. و از تلویزیون مدام فیلم هاییکه که می توانست به توبه کردن ما کمک کند پخش می کردند. تئوریسین های تواب از چپ و راست که با زندانبانان به یک تفاهم ضمنی رسیده بودند، در یک هم کاری تنگاتنگ وخشونت بار می خواستند هر چه بیشتر ما را در هم شکنند. البته بعضی مواقع موفق بودند و بعضی مواقع هم دچار شکست می شدند و این بیشتر دیکتاتورها و توابین بیچاره را وادار به خشونت در تمام عرصه ها می کرد. آنها هم از لحاظ روحی و هم از لحاظ جسمی از هیچ کاری دریغ نمی کردند. هر شب باید به زور با چادر و چشم بند در صف، به حسینیه می رفتیم به قصد تواب پروری. تا به مزخرفات برادرهای تئوریسین حزب الله گوش کنیم. یا روزهایی که باید از تلویزیون مدار بسته به مزخرفات سران برگشته ی تمام سازمان ها گوش می کردیم و بیچاره بچه های کوچولو را باید تمام مدت ساکت نگه می داشتیم. و در بیشتر این مصاحبه ها موضوع اصلی مسئله زنان بود و ادعای این که زنان با مردان در سازمانها یا خانه های تیمی رابطه نا مشروع داشتند.

دیگر بیشتر از این نمی خواهم بگویم زیرا همه ی شما بعد از 32 سال درنوشته های بی شماری که بصورت خاطرات زندان منتشر شده است، با این مسائل آشنا هستید. بیش از این وقت شما عزیزان را نمی گیرم.

من امروز می توانم با تمام سلولهای وجودم اسیرانی را که در بند رژیم آدمکشان هستند، حس کنم. امیدوارم که روزی در دنیا مسئله ی شکنجه، زندان و اعدام از بین برود و ما در این سالن ها ننشینم تا در مورد این مسائل صحبت کنیم.

در خاتمه شعری را که روی دیوارسلول حک شده بود و من آن را مانند تشنگان به روحم تزریق می کردم برایتان بخوانم. با این شعرها روحم جان می گرفت.

شبانه شعری چگونه توان نوشت

تا هم از قلب من سخن گوید، هم از بازویم؟

شبانه

شعری چنین

چگونه توان نوشت؟

من آن خاکستر سردم که در من

شعله ی همه ی عصیان هاست.

من آن دریای آرامم که در من

فریاد همه ی طوفان هاست،

من آن سرداب تاریکم که در من آتش همه ی ایمان هاست.

در خاتمه ممنون از شما عزیزان که با صبر و شکیبایی به دادنامه ی من گوش کردید.

اکرم خرداد2010

۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

مراسم بزرگداشت جان باختگان راه آزادی

مراسم بزرگداشت
جان باختگان راه آزادی
شیرین علم هولی، فرزاد کمانگر، علی حیدریان، مهدی اسلامیان و فرهاد وکیلی

بار دیگر رژیم سرمایه‏داری جمهوری اسلامی تعدادی از زندانیان سیاسی را به جرم دفاع از انسانیت اعدام کرد. رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در راستای اهداف دیکتاتورمنشانه خود و در جهت سرکوب مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران بار دیگر پنج تن از جوانان را به جوخه اعدام سپرد. جرم اینان دفاع از آزادی و پایداری قهرمانانۀ آنان در بیدادگاه ها و زندانهای قرون وسطایی رژیم بود. شیرین، فرزاد، علی، فرهاد و مهدی اعدام شدند، بدون آنکه جرمی مرتکب شده باشند. با اعدام آنان راه مبارزه بسته نخواهد شد بلکه دانش‏آموزان سراسر ایران راه معلم بزرگ خود، فرزاد و فرزادها را ادامه خواهند داد. این اعدامها نه اولین وبدون شک نه آخرین اعدام است. رژیم جمهوری اسلامی با چوبه های دار، تیرباران، ترور، تجاوز و ... زاده شد و تنها با مرگ آن این اعدام ها پایان خواهند پذیرفت. وظیفه‏ای که فرزاد به دوش ما نهاد بس دشوار است، ماندن، مقاومت کردن و سرنگونی رژیم اسلامی. امروز مردم ایران چه در داخل و چه در خارج در اندوه جانباختگان خود، با مشتهای گره کرده، بار دیگر به نام آزادی سوگند یاد میکنند تا سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی از پای ننشینند.

حمایت از اعتصاب عمومی و سراسری در کردستان
ما، چپ های شهر کلن نیز به مانند میلیونها ایرانی آزاده، وظیفه خود می‏دانیم تا برای جلوگیری از ماشین کشتار رژیم خون و وحشت، از فراخوان اعتصاب عمومی که از جانب کومه‏له، سازمان کردستان حزب کمونیست ایران اعلام شده است، دفاع کنیم. مبارزه ادامه دارد و سپیده پیروزی نزدیک است.

به یاد جانباختگان اخیر گرد هم می‏آییم و با نمایش فیلم، گفتگو و شعرخوانی یاد آن عزیزان را گرامی می داریم.

سرنگون باد رژيم جمهورى اسلامى
نابود باد اعدام
زنده باد آزادى

شنبه 15 مه ساعت 17
در محل Naturfreundehaus Köln-Kalkkapelle
Kapellenstr. 9a
Tel.: 0178 6242546

چپ‏های کلن
chapkoeln@gmail.com

آقا معلم در بند !

بنفشه م. از مهاباد- 12 اسفند 1386 برابر با 2 مارس 2008

آقا معلم در بند !
آقا معلم در بند !
منهم اگر "شرعا " و "عرفا " گناه نباشد
خانم معلمی از صنف توام
و با اندیشه هایی از جنس اندیشه های تو
اما نه ! شک دارم که به آن پاکی و زلالی باشم .
و شک دارم که دخترانم به خوبی
پسران معلم در بندی باشند
که به قیمت جان درسشان داده است
معلمی که در چار دیوارهای بلند
زندان رجایی شهر برای "کوروش"
آن قربانی فقر میگرید و
دلش برای گل خوردن از پسرکان خود
تنگ شده
و چقدر و چقدر رویای پسرانش را
هر چند به "نومیدی" دوست می دارد.
اندیشه های پاکش نمی گذارند
به رویا ها و لیلا ها پشت کند.

بگذار من هم با ذغال
نه ! نه! با ذغال ! نه
با روژ لب شکسته
در جیب روپوش سیاه مریم
از ترس آن ناظم اخمو که خوب
می شناسیمش
درس" کوکب خانم" را
خط قرمزی بکشم تا
بگویم" عمه قزی" شدن
دیگر رسم نیست


من هم دلم تنگ است
من هم دلم تنگ است
من هم خسته از منطق تفریق ها و تبعیض ها
درس ریاضیات را زیر آن سنگ می گذارم
و در شیمی دنبال ماده ای هستم تا
نگذارد دخترکان آفتاب در ایفای نقش
"جنس دومی" خویش ٬ جوان نشده
پیر شوند.

آیا ممکن است؟!!!!

آه که اینجا میان کودکی و نه سالگی
چه فاصله ی حقیریست!!!!!
میان بی گناهی و گناهکار شدن
در این" تلخ سرزمین"
چه فاصله ی ناچیزیست!!!
و میان زندگی نکرده های به مرگ محکوم شده
چه زمان 7 دقیقه ای ناچیزیست!!!

و آن که از عشق می گوید
و به انتظار معجزه ای
در یافتن یک جفت کفش نو
سفره ای از نقل و شیرینیست
و می خواهد به جای مادر "دایه " بگوید و بنویسد
چه جنایتکار بزرگیست که جز
به مرگ " محکوم" نمی شود !!!!
آه که در این "سیاه زمین " ٬
"امنیت ملی" چه ارتفاع ناچیزی دارد!
که همه چیز به خطر میاندازدش!
همه چیز
همه چیز
کارگر نالان از فقرش
زن محروم از "حق بدنش"
چه زود حق شلاق می گیرند!

و رقصند ه های زیر سیمفونی طبیعت
دست و پای بریده خود را
به جای" نفت بر سر سفره شان " کادو می گیرند!!
آه که چه خوب گفتی
میان دوست داشتن
لیلاها و رویا ها
و مصیبت مرد گشتن
میان خند ه های کودکی
و گریستن از غم نان
چه فاصله ناچیزیست!!!

آه که درسم چه عقب است !
هنوز به دخترانم نگفته ام
از درس چند تا چند زندگی امتحان است
هنوز به آنها نگفته ام مصیبت جنس دوم بودن
در سرزمین اهورا مزدا
مصیبتی به
چند سکه اسیر شدن است!!
و تاج بنفشه بر سر نهادن
و تاج بنفشه بر سر نهادن تا کجا در هزار توی
گم شدن است !

وای که درسم چه عقب است !
هنوز دخترانم نمی دانند
قامت زیبایشان" شرم آور"است!
گیسوان زیبایشان در معرض دید
خورشید خانوم هم
"حرام " است !
و آرزوی پوشیدن شنل قرمز رنگ و
گل زرد بر سر نهادن
اقدام علیه " امنیت ملی " است!
هنوز به فرشتگان خود نگفته ام
کشتگاهی خواهند شد
برای هر بذر نا مطلوبی!
و به چند سکه و اندی
تازیانه خوردن را خواهند آموخت!

درسم از"
ترسم" عقب است !
درسم از" ترسم" عقب است !
ترسم از آن روزی است که دخترانم
درگوشه دفتر خاطراتشان
به جای" کاش دختر به دنیا نمی آمدیم"
بنویسند
کاش زاده نمی شدیم.
http://www.youtube.com/watch?v=5whgVyll25I

يکشنبه 19 ارديبهشت بود!

جلادان سرها را شکسته بر سينه می خواستند تا دريابيم دروحشت سرای جنون وخون که ولايت ستون خيمه زده و به تخت جلوس فرموده، امنيت مقدس جاريست. تا مردمان بدانند سرها بدار است وهمچنان مادران داغدار وطن محکوم که به قدمت اين سالهای سياه، تنها و تنها تر ازهميشه گيسوان سفيد چنگيده شان را روی بستر خاک با مويه به باد افشانند.

يکشنبه 19 ارديبهشت اما روز ديگری بود. نگاه پُرسوی 5 اعدامی با چشمان تيزبين وهوشيار از ميان چند قطعه عکس کوچک، سکوت سحرگاه آرام جهان را شکست و موج درموج نام شيرين علم هولي، فرزاد کمانگر، علی حيدريان ، فرهاد وکيلي، مهدی اسلاميان را به پرچم برافراشته و همبسته ی وجدان های بيدارمبدل نمود.

وجدان بيدار، بيداری جان بی قرارهمه ی کسانی ايست که امروزيکشنبه تکان خوردند تا با ابراز نفرت ازجنايت اعدام، سهمی ازبارگران بازمانده گان ومادران وپدران و همسران وکودکان سرزمينمان بردارند وشاهدند که دارد اين وطن بازهم فاصله ی گسست نسل هايش را با لاله های سرخ می پوشاند.

امروزيکشنبه 19 ارديبهشت بود و اين روزنيزبرای حاکمان پيامی دارد : هرآنچه بگيريد وبه بنديد و بکُشيد وبخوريد و بتاراجيد وبا داس مرگ جولان دهيد، هرگزنخواهيد توانست شوق تابناک و شکوهمند آرمان يک جامعه ی همبسته وآزاد را ازدستهای بهم تنيده مردمان سرزمين ما بدزديد. بر خود لرزيد که فرزاد وشيرين ها در راهند و مادران شال های سرخ بسته اند.
نادر ساده
1 شنبه 9 ماه مه 2010