۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

جنسیت، زن، زندان

با سلام به حضار شرکت کننده در این مراسم!

من در این چند دقیقه می خواهم به سه نکته که برایم مهم است بپردازم.

نکتۀ اول:

من خودم را با هویت زندانی سیاسی تعریف نمی کنم .

نکته دوم:

در مورد آپارتاید جنسیتی است که رژیم می خواست از همان ابتدای به روی کار آمدن، در جامعه پیاده کند و زنان را بویژه بوسیلۀ حجاب به زیر سلطه بکشد.

نکته ی سوم:

استفادۀ رژیم های توتالیتر و ایدئولوژیک از زندان برای سرکوب و آزمایش کردن مناسبات و ساختارهائیکه می خواهند در جامعه پیاده کنند. زندان بهترین آزمایشگاه برای رژیم های توتالیتر است.

نکته ی اول برایم خیلی مهم است و می خواهم روی آن تاکید کنم که هویت من زندانی سیاسی نیست. من خودم را با هویت زندانی سیاسی تعریف نمی کنم. من قبل از زندان، فعال جنبش چپ بودم و هویت کنونی خود را فعال جنبش زنان می دانم. در واقع به زندان افتادن، یکی از عواقب فعالیت سیاسی من بود. مقوله ی زندانی سیاسی به خودی خود گویای همه ی مسائل نیست.

در زندان من کنار یارانم زندگی کردم، اشک ریختم و خندیدم، لودگی کردم و ترسیدم. ولی خیلی درسها از آنجا آموختم و حالا دارم تمام آن آموخته ها را به کار می برم، از جمله اینکه زندگی با تمام پستی و بلندیهایش برایم زیباست، یاد گرفتم که چطور با خودم و دیگری در مورد قدرت طلبی، عشق، و دوستی رفتار کنم و برای تمام این واژهای خوب ارزش قائل باشم. و اینکه نگاه ام به انسان به عنوان نیرو، ابزار، یا عنصر نباشد. یاد گرفتم بدون هیچ چشم داشتی عشق بورزم، و همین عشق ورزی به تمام وجوه انسانی و طبیعی را دوست بدارم. و این جنبه های انسانی و طبیعی است که به من نیرو و انرژی می دهد تا بتوانم روی پاهای خودم به درستی به ایستم.

نکته ی دوم که همه ی شما ها آن را می دانید و فکر می کنم تکراری باشد. ولی من معتقدم آنقدر باید تکرار کرد و گفت و روی آن نقاط منفی ومثبت کوبید تا همگان بشنوند و آنهاییکه نشنیده اند هم بشنوند، تا بصورت خودآگاهی همگانی در آیدمثلاً در مورد اعدام. من امروز مثل بسیاری از شما آموخته ام که اعدام عملی ضد بشریست. اگر 32 سال پیش من، به عنوان زن چپ از همان فردای انقلاب آگاه به این مسئله بودم، به همۀ آن اعدام های وحشیانه اعتراض می کردم تا به اینجا نرسد که الان رسیده است. دیگر خودی و غیرخودی نمی کردم. مانند امروز که ما هنوز زنانی را می بینیم و می شنویم که با صدای بلند می گویند الان وقتش نیست که مطالبات زنان را مطرح کنیم، مانند آن زمان که دوستان سیاسی مرد ما می گفتند رفیق الان وقتش نیست که در مورد حجاب حرف بزنیم. اگر من زن در آن دوره همین آگاهی نسبی را داشتم که امروز در مورد حجاب و مطالبات زنان به آن رسیده ام، حتماً سعی می کردم به عنوان یک زن سیاسی چپ آن دوره مطالبات زنان را در درجه ی اول قرار دهم. مانند کولنتای که در آن دوره در مقابل لنین ایستاد ولی متاسفانه او را به یک کشور دیگر تبعید کردند و گفتند تو سفیر این کشور باش مسئله ی زنان با این انقلاب حل شده است.

متاسفانه با گذشت 32 سال از عمر رژیم اسلامی هنوز هم بخشی از زنان ما می گویند که هنوز وقتش نیست که ما زنان، مطالبات خودمان را مطرح کنیم.

وقتی به مسائل دیگر از جمله خواسته های دمکراتیک می پردازیم، هم زنان و هم مردان براحتی از این خواسته ها دفاع می کنیم، اما در مورد مسائل زنان اما و اگر پیش می آید.

من در اینجا از همه ی دوستان سئوالی دارم. مگر مطالبات زنان دموکراتیک نیست ؟من نمی دانم چطور در کشورما وقتی این مطالبات مطرح می شود می گوییم الان نه! من می پرسم پس کی؟

نکته سوم

رژیم توتالیتر و ایدئولوژیک اسلامی از همان فردای به قدرت رسیدن رسیدن، زنان را تحت انقیاد، سرسپردگی، اطاعت و فرمان برداری در آورد تا بدین وسیله تمام جامعه را تحت سلطه ی خود در آورد. ما زنان سازمان های سیاسی چپ و غیر چپ بصورت فردی در مقابل رژیم مقاومت کردیم، و می بینیم که چطور جنبش زنان در ایران سیاسی تر از سایر جنبش های دیگر است. البته من نمی خواهم سایر جنبش های دیگر را نادیده بگیرم یا اینکه برای آنها ارزش قائل نباشم. ولی همان طور که همه ی شما به خوبی می دانید و به یاد دارید از همان فردای روزیکه خمینی دستور داد همه زنان حجاب داشته باشند، آن 8 مارس بیاد ماندنی سال 58 بوجود آمد.

همه ی ما بخوبی می دانیم که تمام رژیم های دیکتاتوری نیازمند یک توجیه ایدئولوژیک هستند. از جمله رژیم اسلامی که فرهنگ و اسلام را در جامعه ی ما در هم تنیده و از آن یک ایدئولوژی حکومتی درست کرد و توانست با این حربه به توجیه آدم کشی های خود بپردازد. هر رژیمی برای ماندگاری خود باید بتواند مردم را خوب توجیه کند. زیرا باید از خود مردم که به ماندن رژیم کمک می کنند، استفاده کند. باید از آنها آدم کشهای خوب تربیت کند، تا این آدم کشها با توجیه دفاع از اسلام یا سرزمین اسلامی، خودشان را فدای دیکتاتورهای حاکم کنند. بله رژیم توانست از این حربه ها استفاده کند این زنان و مردانی که امروزه دارند زندان ها را می چرخانند باید برای آدم کشی های خود شان توجیهی داشته باشند. این توجیهات چیست؟ یک روز ما داریم با عراق می جنگیم پس برای دفاع از سرزمین اسلامی باید عده ای را بکام مرگ فرستاد. روز دیگر با مخالفان داخلی روبرو هستیم باید این توجیه را آورد که این زندانی ها منافق و چپ بی خدا و بهایی هستند، یا اینکه این ها آدمها ی غیر اخلاقی هستند و... بله باید این حرف ها را بزنند تا بتوانند آدم کشی هایشان را توجیه و منطقی جلوه دهند. رژیمهای توتالیتر و ایدئولوژیک خوب می توانند انسان ها را شست و شوی مغزی بدهند، ما نمونه های زیادی از آن را می شناسیم، مانند آلمان هیتلری، که هنرمندان و نظریه پردازان خودش را داشت که به توجیه کردن رفتارهای فاشیستی می پرداختند. خوب یک رژیم توتالیتر و هار تمام آن حاکمیتی را که می خواهد در جامعه پیاده کند، می تواند در زندان آزمایش کند. حالا من زن در دست او اسیر هستم و خیلی راحت به عنوان یک موش آزمایشگاهی در سیستم ایدئولوژیک و توتالیتری او مورد آزمایش قرار می گیرم. او می خواهد روی من زن زندانی به صورت عریان و خشن آزمایش کند.

آنها می خواهند من زن را تحت سلطه ی بی چون چرای خود در آورند. اعمال قدرت بصورت مطلق! می خواهند جدایی جنسیتی را بطور مطلق در تمام محورهای جامعه به وجود بیاورند. می خواهند در ندامتگاه خودشان مرا تربیت ایدئولویک نمایند.

تربیت ایدئولوژیک در زندان یعنی چه؟

من زن هستم در دستان او اسیر، اصلن در این رژیم زنانگی من به رسمیت شناخته نمی شود چه به رسد به اینکه از لحاظ قانونی به عنوان یک زندانی حقوق قانونی من به رسمیت شناخته شود. من زن پریود می شدم، حتی بعضی از ما بر اثر شکنجه های زیاد همیشه دچار خونریزی بودند. و ما همیشه با کمبود نوار بهداشتی روبرو بودیم، امکان حمام کردن در هفته یک بار و آن هم فقط 20 الی 30 دقیقه برای تعدا زیاد بود که ما این مدت را برای کودکان و مادران حامله و پیر و بیماران در نظر می گرفتیم حالا تصورش را کنید که چه فاجعه ای بوجود می آمد. تمام بند را شپش و بیماری گال فرا می گرفت. تقریبن تمام ما موهایمان را کوتاه می کردیم .

نشانه های زنانگی و جوانی ما، که همان تن وبدنمان بود با فشار طاقت فرسایی انکار می شد. چه گونه؟ ما حق پوشیدن لباس تنگ یا شلوار تنگ و کوتاه نداشتیم. ما حق استفاده از رنگهای شاد و زنده را نداشتیم. تا آنجاییکه برای آنها مقدور بود می خواستند ما زیبا و سر زنده نباشیم. ولی زندان بان نمی توانست در همه ی عرصه ها بتازاند ما مقاومت می کردیم به خانواده با ایما و اشاره می گفتیم لباسهایی با رنگهای شاد بفرستید. یا بعنوان نمونه یکی از دوستان مرد که درزندان قزل حصار دوران زندان را گذرانده بود تعریف می کرد که در یکی ازمصاحبه های اجباری، یک زن زندانی بنام شهرنوش پارسی پور هنگام مصاحبه از پوشیدن چادر اجتناب می کند و تنها با مانتو و روسری حاضر به مصاحبه می شود که مسئولان قبول می کنند.

ما به عنوان زن زندانی همیشه از تجاوز ترس داشتیم به خصوص در روزهاییکه زیر بازجویی بودیم. خودم با چشمان بسته و گوشهای باز شاهد بودم که بازجو حامد چگونه می خواست به دختر بچه ی 12 یا 13 ساله ای که به خاطر خواهران و برادرانش گروگان گرفته شده بود، تجاوز کند . زن زندانی به خصوص در سلولهای انفرادی بیشتر در معرض این خطر قرار داشت.

داشتم از تربیت ایدئولوژیک می گفتم. از وقت نماز صبح تا نماز مغرب و عشا، مدام از بلندگو سرودهای جنگ ونوحه های آهنگران پخش می شد. و از تلویزیون مدام فیلم هاییکه که می توانست به توبه کردن ما کمک کند پخش می کردند. تئوریسین های تواب از چپ و راست که با زندانبانان به یک تفاهم ضمنی رسیده بودند، در یک هم کاری تنگاتنگ وخشونت بار می خواستند هر چه بیشتر ما را در هم شکنند. البته بعضی مواقع موفق بودند و بعضی مواقع هم دچار شکست می شدند و این بیشتر دیکتاتورها و توابین بیچاره را وادار به خشونت در تمام عرصه ها می کرد. آنها هم از لحاظ روحی و هم از لحاظ جسمی از هیچ کاری دریغ نمی کردند. هر شب باید به زور با چادر و چشم بند در صف، به حسینیه می رفتیم به قصد تواب پروری. تا به مزخرفات برادرهای تئوریسین حزب الله گوش کنیم. یا روزهایی که باید از تلویزیون مدار بسته به مزخرفات سران برگشته ی تمام سازمان ها گوش می کردیم و بیچاره بچه های کوچولو را باید تمام مدت ساکت نگه می داشتیم. و در بیشتر این مصاحبه ها موضوع اصلی مسئله زنان بود و ادعای این که زنان با مردان در سازمانها یا خانه های تیمی رابطه نا مشروع داشتند.

دیگر بیشتر از این نمی خواهم بگویم زیرا همه ی شما بعد از 32 سال درنوشته های بی شماری که بصورت خاطرات زندان منتشر شده است، با این مسائل آشنا هستید. بیش از این وقت شما عزیزان را نمی گیرم.

من امروز می توانم با تمام سلولهای وجودم اسیرانی را که در بند رژیم آدمکشان هستند، حس کنم. امیدوارم که روزی در دنیا مسئله ی شکنجه، زندان و اعدام از بین برود و ما در این سالن ها ننشینم تا در مورد این مسائل صحبت کنیم.

در خاتمه شعری را که روی دیوارسلول حک شده بود و من آن را مانند تشنگان به روحم تزریق می کردم برایتان بخوانم. با این شعرها روحم جان می گرفت.

شبانه شعری چگونه توان نوشت

تا هم از قلب من سخن گوید، هم از بازویم؟

شبانه

شعری چنین

چگونه توان نوشت؟

من آن خاکستر سردم که در من

شعله ی همه ی عصیان هاست.

من آن دریای آرامم که در من

فریاد همه ی طوفان هاست،

من آن سرداب تاریکم که در من آتش همه ی ایمان هاست.

در خاتمه ممنون از شما عزیزان که با صبر و شکیبایی به دادنامه ی من گوش کردید.

اکرم خرداد2010

۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

مراسم بزرگداشت جان باختگان راه آزادی

مراسم بزرگداشت
جان باختگان راه آزادی
شیرین علم هولی، فرزاد کمانگر، علی حیدریان، مهدی اسلامیان و فرهاد وکیلی

بار دیگر رژیم سرمایه‏داری جمهوری اسلامی تعدادی از زندانیان سیاسی را به جرم دفاع از انسانیت اعدام کرد. رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در راستای اهداف دیکتاتورمنشانه خود و در جهت سرکوب مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران بار دیگر پنج تن از جوانان را به جوخه اعدام سپرد. جرم اینان دفاع از آزادی و پایداری قهرمانانۀ آنان در بیدادگاه ها و زندانهای قرون وسطایی رژیم بود. شیرین، فرزاد، علی، فرهاد و مهدی اعدام شدند، بدون آنکه جرمی مرتکب شده باشند. با اعدام آنان راه مبارزه بسته نخواهد شد بلکه دانش‏آموزان سراسر ایران راه معلم بزرگ خود، فرزاد و فرزادها را ادامه خواهند داد. این اعدامها نه اولین وبدون شک نه آخرین اعدام است. رژیم جمهوری اسلامی با چوبه های دار، تیرباران، ترور، تجاوز و ... زاده شد و تنها با مرگ آن این اعدام ها پایان خواهند پذیرفت. وظیفه‏ای که فرزاد به دوش ما نهاد بس دشوار است، ماندن، مقاومت کردن و سرنگونی رژیم اسلامی. امروز مردم ایران چه در داخل و چه در خارج در اندوه جانباختگان خود، با مشتهای گره کرده، بار دیگر به نام آزادی سوگند یاد میکنند تا سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی از پای ننشینند.

حمایت از اعتصاب عمومی و سراسری در کردستان
ما، چپ های شهر کلن نیز به مانند میلیونها ایرانی آزاده، وظیفه خود می‏دانیم تا برای جلوگیری از ماشین کشتار رژیم خون و وحشت، از فراخوان اعتصاب عمومی که از جانب کومه‏له، سازمان کردستان حزب کمونیست ایران اعلام شده است، دفاع کنیم. مبارزه ادامه دارد و سپیده پیروزی نزدیک است.

به یاد جانباختگان اخیر گرد هم می‏آییم و با نمایش فیلم، گفتگو و شعرخوانی یاد آن عزیزان را گرامی می داریم.

سرنگون باد رژيم جمهورى اسلامى
نابود باد اعدام
زنده باد آزادى

شنبه 15 مه ساعت 17
در محل Naturfreundehaus Köln-Kalkkapelle
Kapellenstr. 9a
Tel.: 0178 6242546

چپ‏های کلن
chapkoeln@gmail.com

آقا معلم در بند !

بنفشه م. از مهاباد- 12 اسفند 1386 برابر با 2 مارس 2008

آقا معلم در بند !
آقا معلم در بند !
منهم اگر "شرعا " و "عرفا " گناه نباشد
خانم معلمی از صنف توام
و با اندیشه هایی از جنس اندیشه های تو
اما نه ! شک دارم که به آن پاکی و زلالی باشم .
و شک دارم که دخترانم به خوبی
پسران معلم در بندی باشند
که به قیمت جان درسشان داده است
معلمی که در چار دیوارهای بلند
زندان رجایی شهر برای "کوروش"
آن قربانی فقر میگرید و
دلش برای گل خوردن از پسرکان خود
تنگ شده
و چقدر و چقدر رویای پسرانش را
هر چند به "نومیدی" دوست می دارد.
اندیشه های پاکش نمی گذارند
به رویا ها و لیلا ها پشت کند.

بگذار من هم با ذغال
نه ! نه! با ذغال ! نه
با روژ لب شکسته
در جیب روپوش سیاه مریم
از ترس آن ناظم اخمو که خوب
می شناسیمش
درس" کوکب خانم" را
خط قرمزی بکشم تا
بگویم" عمه قزی" شدن
دیگر رسم نیست


من هم دلم تنگ است
من هم دلم تنگ است
من هم خسته از منطق تفریق ها و تبعیض ها
درس ریاضیات را زیر آن سنگ می گذارم
و در شیمی دنبال ماده ای هستم تا
نگذارد دخترکان آفتاب در ایفای نقش
"جنس دومی" خویش ٬ جوان نشده
پیر شوند.

آیا ممکن است؟!!!!

آه که اینجا میان کودکی و نه سالگی
چه فاصله ی حقیریست!!!!!
میان بی گناهی و گناهکار شدن
در این" تلخ سرزمین"
چه فاصله ی ناچیزیست!!!
و میان زندگی نکرده های به مرگ محکوم شده
چه زمان 7 دقیقه ای ناچیزیست!!!

و آن که از عشق می گوید
و به انتظار معجزه ای
در یافتن یک جفت کفش نو
سفره ای از نقل و شیرینیست
و می خواهد به جای مادر "دایه " بگوید و بنویسد
چه جنایتکار بزرگیست که جز
به مرگ " محکوم" نمی شود !!!!
آه که در این "سیاه زمین " ٬
"امنیت ملی" چه ارتفاع ناچیزی دارد!
که همه چیز به خطر میاندازدش!
همه چیز
همه چیز
کارگر نالان از فقرش
زن محروم از "حق بدنش"
چه زود حق شلاق می گیرند!

و رقصند ه های زیر سیمفونی طبیعت
دست و پای بریده خود را
به جای" نفت بر سر سفره شان " کادو می گیرند!!
آه که چه خوب گفتی
میان دوست داشتن
لیلاها و رویا ها
و مصیبت مرد گشتن
میان خند ه های کودکی
و گریستن از غم نان
چه فاصله ناچیزیست!!!

آه که درسم چه عقب است !
هنوز به دخترانم نگفته ام
از درس چند تا چند زندگی امتحان است
هنوز به آنها نگفته ام مصیبت جنس دوم بودن
در سرزمین اهورا مزدا
مصیبتی به
چند سکه اسیر شدن است!!
و تاج بنفشه بر سر نهادن
و تاج بنفشه بر سر نهادن تا کجا در هزار توی
گم شدن است !

وای که درسم چه عقب است !
هنوز دخترانم نمی دانند
قامت زیبایشان" شرم آور"است!
گیسوان زیبایشان در معرض دید
خورشید خانوم هم
"حرام " است !
و آرزوی پوشیدن شنل قرمز رنگ و
گل زرد بر سر نهادن
اقدام علیه " امنیت ملی " است!
هنوز به فرشتگان خود نگفته ام
کشتگاهی خواهند شد
برای هر بذر نا مطلوبی!
و به چند سکه و اندی
تازیانه خوردن را خواهند آموخت!

درسم از"
ترسم" عقب است !
درسم از" ترسم" عقب است !
ترسم از آن روزی است که دخترانم
درگوشه دفتر خاطراتشان
به جای" کاش دختر به دنیا نمی آمدیم"
بنویسند
کاش زاده نمی شدیم.
http://www.youtube.com/watch?v=5whgVyll25I

يکشنبه 19 ارديبهشت بود!

جلادان سرها را شکسته بر سينه می خواستند تا دريابيم دروحشت سرای جنون وخون که ولايت ستون خيمه زده و به تخت جلوس فرموده، امنيت مقدس جاريست. تا مردمان بدانند سرها بدار است وهمچنان مادران داغدار وطن محکوم که به قدمت اين سالهای سياه، تنها و تنها تر ازهميشه گيسوان سفيد چنگيده شان را روی بستر خاک با مويه به باد افشانند.

يکشنبه 19 ارديبهشت اما روز ديگری بود. نگاه پُرسوی 5 اعدامی با چشمان تيزبين وهوشيار از ميان چند قطعه عکس کوچک، سکوت سحرگاه آرام جهان را شکست و موج درموج نام شيرين علم هولي، فرزاد کمانگر، علی حيدريان ، فرهاد وکيلي، مهدی اسلاميان را به پرچم برافراشته و همبسته ی وجدان های بيدارمبدل نمود.

وجدان بيدار، بيداری جان بی قرارهمه ی کسانی ايست که امروزيکشنبه تکان خوردند تا با ابراز نفرت ازجنايت اعدام، سهمی ازبارگران بازمانده گان ومادران وپدران و همسران وکودکان سرزمينمان بردارند وشاهدند که دارد اين وطن بازهم فاصله ی گسست نسل هايش را با لاله های سرخ می پوشاند.

امروزيکشنبه 19 ارديبهشت بود و اين روزنيزبرای حاکمان پيامی دارد : هرآنچه بگيريد وبه بنديد و بکُشيد وبخوريد و بتاراجيد وبا داس مرگ جولان دهيد، هرگزنخواهيد توانست شوق تابناک و شکوهمند آرمان يک جامعه ی همبسته وآزاد را ازدستهای بهم تنيده مردمان سرزمين ما بدزديد. بر خود لرزيد که فرزاد وشيرين ها در راهند و مادران شال های سرخ بسته اند.
نادر ساده
1 شنبه 9 ماه مه 2010

اعدام عبدالحميد ريگي و یا اعدام هر انسان دیگری را محکوم کنیم

زندانی یعنی اسیر و اعدام یعنی کشتن اسرا ،از حق انسانی عدم اعدام هر انسانی باید دفاع کرد .
نه به تروریسم دولتی و تروریسم غیر دولتی که زاده عملکرد دولت ها است .
راه پایان دادن به خشونت در جامعه ایران ، پایان دادن به خشونت دولتی و استبداد مذهبی و در هم شکستن انباشت ثروت و تمرکز قدرت و از بین بردن نابرابری ها، تبعیض ها و فقر است

امام آمد ، امام با طناب دار آمد

به مناسبت نزدیکی به سالگرد مرگ خمینی ، شعر امام آمد را با تغییراتی بروز می کنم.

امام انگلیس و آمریکا ، امام در نمک خوابیده ، امام با نازو بی احساس آمد
امام روسری و توسری ، امام سرکوبگر آزادی ، امام با اسلام در خطر آمد
امام فقر و فحشا ، امام رجم و صلب ، امام با اسلام ناب محمدی آمد
امام هم شرقی و هم غربی ، امام دشمن آزادی ، امام با استقلال و آزادی آمد
امام احکام و رساله ، امام عمه و زلزله ، امام سید سیدان آمد
امام جنگ و ویرانی ، امام جنگ تا پیروزی ، امام جام زهر آمد
امام حکم و جهاد ، امام راه قدس به کربلا ، امام با کلید بهشت آمد
امام سنگسار و بربریت ، امام رهبر آدمکشان ، امام شکنجه و قتل آمد
امام واپسگرا و مرتجع ، امام با صیغه و چند همسری ، امام با اسید و چاقو آمد
امام خون و جنون ، امام سرمایه و مذهب ، امام اسلام طالبانی آمد
امام زور و تزویر ، امام سیزدهم مسلمین ، امام با اسلام راستین آمد
امام حروم و حلال ، امام مقدس با صلوات، امام خلایق هر چی لایق آمد
امام صلوات و الله اکبر ، امام آفتابه در گردن ، امام با مهدی در چاه آمد
امام ریا کار و شارلاتان ، امام با تجاوز به دختران ، امام با صدور دختران آمد
امام دروغگو و تروریست ، امام جنگ 8 ساله ، امام گورستان ها آمد
امام ویرانگر و انسان ستیز ، امام دشمن دیگر ادیان ، امام ستمگر آمد
امام حوزه و بازار ، امام انجمن حجتیه ، امام هیئت موتلفه آمد
امام شلاق و تعزیر ، امام با امر به معروف و نهی ازمنکر، امام جهان اسلام آمد
امام لاکن و اینطور ، امام دشمن مهاجرین افغان ، امام در ماه آمد
امام نادانی و جاهلیت ، امام با بانک اسلامی ، امام ناجی مافیا آمد
امام با حوزه و دانشگاه ، امام دشمن علم و معرفت ، امام با اقتصاد مال خر آمد
امام مرد سالار و ستمگر ، امام بسیجیان و پاسداران ، امام با قوانین اسلامی آمد
امام کاخ و کوخ نشینان ، امام حلبی آباد و کپرنشینان ، امام شمش طلا آمد
امام دختران و کودکان خیابانی ، امام کارتون خوابان و بی پناهان ، امام با صدور انقلاب آمد
امام پیروان و رهروان ، امام هاله نور و چاه جمکران ، امام امام زاده ها آمد
امام هکرها و سانسور چیان ، امام یاغیان و مزدوران ، امام بی ترمزان و بی مغزان آمد
امام مسدودگران و فیلترینگ ، امام دشمن قلم و آگاهی ، امام با طناب دار آمد
امام دشمن وبلاگ و بالاترین، امام دشمن سایت های اینترنتی ، امام با هکرهای مزدور آمد
امام قاتل کردستان و ترکمن صحرا ، امام قاتل ندا و سهراب ، امام خون و جنایت آمد
امام گوساله و بزغاله ، امام محارب و عوضی ، امام با معلم اعدامی آمد
امام باتوم و شیشه نوشابه ، امام قاتل شیرین و فرهاد ، امام کهریزک و اوین آمد