۱۳۹۲ آذر ۱۳, چهارشنبه

هنر اعتراضی در ایران


پیج فیسبوکی هنر اعتراضی در ایران که اخیرا راه اندازی شده است واقعا دیدنی است و کلا باید از هر نوع هنر معترض و نقاد حمایت کرد و دراشاعه و بسط آن به منظور گسترش هنر اعتراضی حمایت کرد.
هنر اعتراضی ,خلاق و تابو شکن است و به مرزهای ممنوعه با درایت خاص هنری وارد می شود و سر مخاطب را به سنگ تعقل تدبیر و اندیشه می کوبد .
هنرمند معترض هنر را همچو سنگی بر سر تابوها می کوبد و تابو شکنی می کند.
هنر اعتراضی تابو شکن و تقدس زدا است و با استفاده از قدرت تخیل انسانی, هنر رئالیستی و هنر تخیلی را پیوند ناگسستنی می دهد.
 در نتیجه هنر "سور استراکچر" مولود ذهن هنرمندان اعتراضی امروز ایران است که از مرز دین و انسداد سیاسی گذشته و افق های تازه ای را پیش روی اعتراضات آینده باز می کند......

۱۳۹۲ آذر ۱۰, یکشنبه

«صدای بی صدایان» در دفاع از زندانیان و محکومان به اعدام غیرسیاسی



هدف ما دفاع از هر کسی است که به اتهامات یا به دلایل غیرسیاسی در زندان به سر می برد و یا حکم اعدام برایش صادر شده است. به باور ما، دستگاه قضایی رژیم جمهوری اسلامی، ناعادلانه و غیرانسانی است؛ چرا که قوانین جزایی آن که بر اساس شریعت اسلامی است، به علاوه دیگر سیاستها و قوانین ناعادلانه رژیم، عامل اصلی ناهنجاری های اجتماعی در ایران است
.
ما مخالف اعدام و مخالف زندان هستیم و آن را غیرانسانی می دانیم و از همه زندانیان با هر جرمی دفاع می کنیم و معتقدیم که با زندانیان غیرسیاسی همانند زندانیان سیاسی در زندان های جمهوری اسلامی رفتار ضدانسانی صورت می گیرد. احساسات و سرنوشت خانواده های این زندانیان نیز برای ما مهم است؛ چرا که خانواده زندانیان سیاسی عموما از خانواده زندانیان اجتماعی در وضعیت بهتری در نزد افکار عمومی قرار دارند، و خانواده های زندانیان اجتماعی بی پناه تر هستند و درد فقدان عزیزان خود را باید به تنهایی به دوش بکشند.
از دید ما، بسیاری از کسانی که در زندان به سر می برند و حقوق انسانی شان پایمال می شود، عمدتا از طبقه محروم جامعه هستند، و بنابراین، خود و خانواده های شان نیاز به کمک و حمایت دارند. به باور ما، زندان طرد کسانی است از افراد جامعه که دچار مشکل شده اند. وقتی کسی در زندان به همراه کودکش به سر می برد، به او تجاوز می شود یا با او برخورد غیرانسانی می شود، دیگر فرقی نمی کند که زندانی سیاسی باشد یا غیرسیاسی. وقتی کسی را در زندان شکنجه می کنند، برای ما فرقی نمی کند که جرمش چیست .
ما تلاش می کنیم که با کمک مردم، اسامی اعدام شدگان و محکومان به اعدام و زندانیان اجتماعی را جمع آوری کنیم و رفتاری که با آنها شده است را منعکس کنیم و منبعی باشیم مانند یک بانک اطلاعاتی حقوق بشری که ظلم هایی که دستگاه قضایی جمهوری اسلامی نسبت به آنها روا داشته است را افشا کنیم. حمایت از زندانیان گمنام، محروم و بی پناه از جمله وظایف ماست؛ و امیدواریم به مرور بتوانیم پای درد دل آنها و خانواده شان نیز بنشینیم.
لطفا مطالب خود را از طریق پیام خصوصی در فیسبوک به شکل ناشناس و با اسم مستعار برای ما بفرستید تا منتشر کنیم. می خواهیم بدانیم و به دنیا نشان دهیم که چه برخوردهای غیرانسانی ای با زندانیان اجتماعی در ایران می شود و چه مشکلاتی برای خانواده های آنها به وجود آمده است. امیدواریم با کمک مددکاران اجتماعی و وکلا و خانواده ها و مردم بتوانیم صدای بی صدایان زندانی باشیم. به یاد داشته باشیم که زندان فرار از حل معضلات اجتماعی است و حکم قرنطینه کردن کسانی را دارد که به آن دچار شده اند. پس زندان و اعدام، راه مبارزه با ناهنجاریهای اجتماعی نیست.

«صدای بی صدایان»
دوشنبه، ۴ آذر ۱۳۹۲

صفحه فیسبوک «صدای بی صدایان» " در دفاع از محکومان به اعدام و زندانیان غیر سیاسی و خانواده های آنان"

 

https://www.facebook.com/sedaye.bisedayan
 

۱۳۹۲ آبان ۱۲, یکشنبه

به احتمال زیاد تو نیز یک آنارشیست هستی...٬ برگردان از الهه بقراط

الاهه بقراط

به احتمال زیاد تو نیز یک آنارشیست هستی...٬ برگردان از الهه بقراط

بخش بزرگی از رفتارهای ضداجتماعی که سبب می‌شوند ما به این بیندیشیم که به ارتش، پلیس، زندان و دولت‌ها نیازمندیم تا زندگی ما را کنترل کنند، بر پایه بی‌عدالتی‌های سیستماتیک بروز می‌کند که اتفاقا به وسیله همان ارتش، همان پلیس، همان زندان‌ها و همان دولت‌ها به وجود می‌آیند. هر بار که شما به جای تصمیم گرفتن به عنوان یک فرد، با یافتن توافق‌ و یا گوش دادن به دیگران، بر تفاوت‌های خود با آنها غلبه می‌کنید، شما یک آنارشیست هستید! هر بار که شما چیزی را با دوستانتان تقسیم می‌کنید، و یا با همدیگر تصمیم می‌گیرید، شما یک آنارشیست هستید! 


دیوید گرابر
برگردان از الاهه بقراط
شاید شما هم جایی شنیده باشید که آنارشیست‌ها ظاهرا کیستند و چه اعتقادی دارند. احتمالا همه آن چیزی که شنیده‌اید، مزخرف است. زیرا خیلی‌ها فکر می‌کنند آنارشیست‌ها طرفدار خشونت، هرج و مرج و ویرانی و علیه هر شکلی از نظم و سازمان‌یافتگی هستند، یا اینکه نیهیلیست‌های دیوانه‌ای هستند که می‌خواهند همه چیز را از بین ببرند. همه اینها به شدت غلط است. آنارشیست‌ها خیلی ساده به این اعتقاد دارند که انسان‌ها می‌توانند مناسبات خوبی با یکدیگر برقرار کنند بدون آنکه لازم باشد کسی آنها را به آن مجبور کند. آنارشیسم در واقع یک ایده بسیار ساده است. اما صاحبان ثروت و قدرت از دیرباز آن را به شدت خطرناک قلمداد می‌کنند.
به زبان ساده، آنارشیسم بر دو فرض بنیادین قرار دارد:
یکی اینکه، انسان‌ها در یک شرایط معمولی آنقدر خردمند و نجیب هستند که آنها را به حال خودشان گذاشت تا خود و جامعه خویش را سازماندهی کنند بدون آنکه لازم باشد به آنها گفت چگونه.
دیگر اینکه، قدرت فاسد می‌کند.
در آنارشیسم موضوع بیش از هر چیز بر سر این است که آن شهامتی را ایجاد کرد که به وسیله آن بتوان آنچه را دور و بر ما روی می‌دهد، واقعا جدی گرفت و بر روی آنها به طور مداوم و تا به آخر تأمل کرد. ممکن است عجیب به نظر آید اما در بسیاری از نکات تعیین کننده، شاید شما نیز احتمالا آنارشیست باشید حتا اگر آن را ندانید. به چند نمونه در زندگی روزانه نگاهی می‌افکنیم:
نمونه یک: شما در صف یک اتوبوس که پر از مسافر است ایستاده‌اید. آیا منتظر می‌مانید تا نوبت شما برسد، و دیگران را هُل نمی‌دهید، اگرچه تا چشم کار می‌کند از هیچ پلیس و مأموری خبری نیست؟
اگر پاسخ شما «بله» است، شما مانند یک آنارشیست رفتار کرده‌اید! اصل اساسی آنارشیستی چیزی جز خودسازماندهی نیست: انسان‌ها حتما نباید با یک مجازات تهدید شوند تا به توافق‌های خردمندانه در مناسبات با یکدیگر برسند و یا به شایستگی و احترام با یکدیگر برخورد کنند.
همه انسان‌ها فکر می‌کنند در این موقعیت هستند که عاقلانه رفتار کنند. اگر شما فکر می‌کنید که ما به قوانین و نهادهای حقوقی نیاز داریم، تنها به این دلیل است که نمی‌خواهید باور کنید که بقیه انسان‌ها نیز خود را در همان موقعیت می‌بینند! اما، آیا همه این انسان‌ها درست همان گونه که شما درباره آنها فکر می‌کنید، راجع به شما فکر نمی‌کنند؟
آنارشیست‌ها این گونه استدلال می‌کنند که بخش بزرگی از رفتارهای ضداجتماعی که سبب می‌شوند ما به این بیندیشیم که به ارتش، پلیس، زندان و دولت‌ها نیازمندیم تا زندگی ما را کنترل کنند، بر پایه بی‌عدالتی‌های سیستماتیک بروز می‌کند که اتفاقا در وهله نخست به وسیله همان ارتش، همان پلیس، همان زندان‌ها و همان دولت‌ها به وجود می‌آیند.
انسان‌ها عادت کرده‌اند که اگر با آنها طوری رفتار شود که انگار عقیده‌شان هیچ اهمیتی ندارد، خشمگین و بدبین می‌شوند و حتا دست به کارهای خشونت‌آمیز بزنند، چیزی که تا حدی به درستی به دارندگان قدرت این امکان را می‌دهد که ادعا کنند عقاید این انسان‌ها اعتباری ندارد. اما اگر این انسان‌ها دریابند که عقاید آنها به اندازه عقاید دیگر انسان‌ها اعتبار دارد، آنگاه به طرز عجیبی معقول و منطقی می‌شوند.
خلاصه اینکه، آنارشیست‌ها معتقدند بیش از هر چیز این قدرت و تأثیرات قدرت است که انسان‌ها را بی‌فکر و بی مسئولیت به بار می‌آورد.
نمونه دو: آیا شما عضو یک کلوپ، یک باشگاه ورزشی یا سازمان‌هایی هستید که داوطلبانه تشکیل شده‌اند و در آنها تصمیمات نه از بالا بلکه بر اساس دمکراسی از پایین گرفته می‌شود؟
بله؟ در این صورت به سازمانی تعلق دارید که بر اساس اصول آنارشیستی عمل می‌کند!
یک اصل اساسی دیگر آنارشیستی تعلق داوطلبانه است. در واقع، خیلی ساده، در آنارشیسم مسئله بر سر این است که اصول حقیقی دمکراسی را در زندگی روزانه پیاده کرد. البته با این تفاوت که آنارشیست‌ها به جامعه‌ای اعتقاد دارند که در آن همه چیز بر اساس این اصول سازماندهی می‌شود و در آن همه گروه‌ها با موافقت داوطلبانه اعضا تأسیس شده‌اند. به این ترتیب اشکال سازمانی پایگانی [هیرارشی] و نظامی، که به وسیله یک سلسله فرمان از بالا به پایین شکل می‌گیرد، مانند ارتش، دستگاه اداری یا شرکت‌های بزرگ دیگر ضرورتی ندارند.
شاید شما باور نمی‌کنید که چنین دنیایی ممکن باشد. اما هر بار وقتی که شما بر اساس یک همگرایی و نه تهدید به یک توافق دست می‌یابید، هر بار که شما پیمان‌های داوطلبانه با کسی می‌بندید یا با او توافق می‌کنید و یا به یک نتیجه مشترک می‌رسید، به طوری که در روند آن بر مشکلات و یا نیازمندی‌های دیگران آگاهی می‌یابید، شما یک آنارشیست هستید، حتا اگر هنوز بر آن آگاهی ندارید.
آنارشیسم همان چیزیست که انسان‌ها، وقتی به آنها اجازه داده شود، آنچه را انجام بدهند که دلشان می‌خواهد و همان چیزیست که بتوانند با انسان‌های آزاد دیگری وارد همکاری شوند که بر آن مسئولیت متقابلی که با خود چنین آزادی‌ای را می‌آورد، آگاه هستند. این، ما را به یک نکته تعیین کننده دیگر می‌رساند: در حالی که انسان‌ها، هنگامی که با دیگران به طور برابر روبرو می‌شوند، می‌توانند خردمند و با ملاحظه باشند، اما در طبیعت آنهاست که به محض اینکه یکی بر دیگران قدرت مسلط می‌یابد، این موقعیت [برابر] را از دست بدهند. اگر انسان‌ها به قدرت مجهز شوند، آنگاه از آن تقریبا بدون استثناء به این یا آن شکل سوء استفاده خواهند کرد.
نمونه سه: آیا گمان می‌کنید بیشتر سیاستمداران آدم‌های خودخواه و از خودراضی هستند که فقط به فکر ترقی خودشانند و منافع عموم برایشان هیچ اهمیتی ندارد؟
اگر پاسخ‌تان بله است، پس، از انتقاد آنارشیستی به جامعه امروزی، دست کم به طور کلی، حمایت می‌کنید. آنارشیست‌ها معتقدند که قدرت فاسد می‌کند و کسانی که در تمام زندگی برای قدرت تلاش می‌کنند، آخرین کسانی هستند که باید در سپردن این قدرت به آنها اعتماد کرد!
آنارشیست‌ها معتقدند نظام اقتصادی کنونی انسان‌ها را بیشتر برای خودپسندی و بی‌رحمی آنها پاداش می‌دهد تا برای رفتار درست و مشفقانه آنها. بسیاری از انسان‌ها به این سخن باور دارند. تفاوت در این است که بسیاری فکر می‌کنند نمی‌توان کاری علیه آن کرد، یا، آن گونه که نوچه‌های قدرتمندان مانند ترجیع‌بند همواره تکرار می‌کنند، هر کاری اوضاع را خراب‌تر از آنچه هست خواهد کرد.
اما اگر هیچ کدام از اینها درست نباشد، چه؟
آیا دلیلی وجود دارد که توضیح داد چرا ما چنین فکر می‌کنیم؟ بیشتر پیش‌بینی‌ها درباره یک دنیای بدون دولت‌های ملی و یا بدون سرمایه‌داری با بررسی‌های دقیق نشان می‌دهد که همگی از اساس غلط بوده‌اند. جوامع بسیاری بدون دولت وجود داشته‌اند. در بسیاری از نقاط جهان انسانی‌هایی هستند که همین امروز خارج از کنترل دولت‌ها زندگی می‌کنند، بدون آنکه همدیگر را از بین ببرند. آنها مانند خیلی از انسان‌های دیگر خیلی ساده زندگی خودشان را می‌کنند. وقتی در این تأمل می‌شود که چگونه می‌توان این را در یک جامعه پیچیدهِ شهریِ فنی پیاده کرد آنگاه با سلسله‌ای از پرسش برخورد می‌کنیم که برایشان پاسخی نداریم چرا که کمتر کسی درباره‌‌اش می‌پرسد. آنارشیست‌ها فکر می‌کنند درست همین پرسش‌ها را باید مطرح کرد.
نمونه چهار: واقعا شما به آنچه برای فرزندانتان تعریف می‌کنید (یا والدین شما برای شما تعریف کردند) باور دارید؟
«موضوع سر این نیست که چه کسی شروع کرد»، «یک بی‌عدالتی، بی‌عدالتی دیگر را از بین نمی‌برد»، «وسایل‌ات را مرتب کن»، «آنچه را بر خود نمی‌پسندی، بر دیگری مپسند»، «به آدم‌ها برای اینکه مثل تو نیستند، بدی نکن». شاید ما باید سرانجام تصمیم بگیریم که وقتی به فرزندانمان می‌گوییم چه چیز خوب است و چه چیز بد، بدانیم که آیا می‌خواهیم به آنها دروغ بگوییم؟ یا اینکه آماده هستیم خود مطالبات خویش را جدی بگیریم. اگر واقعا درباره این آموزش‌های اخلاقی بالا به طور جدی اندیشه کنیم، آنگاه خیلی زود از آنارشیسم سر درخواهیم آورد.
مثلا به این یکی توجه کنید: «یک بی‌عدالتی، بی‌عدالتی دیگر را از بین نمی‌برد». اگر واقعا این حرف را جدی بگیریم، آنگاه تقریبا همه جنگ‌ها و همه سیستم حقوق کیفری پا در هوا خواهند شد. عین همین درباره تقسیم کردن وجود دارد.
مرتب به بچه‌ها می‌گوییم که آنها باید یاد بگیرند به نیاز دیگران توجه کنند و چیزی را که دارند تقسیم کنند و همدیگر را متقابلا حمایت کنند. ولی بعد که پا به دنیای واقعی می‌گذاریم این تصور را داریم که همه انسان‌ها به طور طبیعی خودخواه و در حال مسابقه دادن با یکدیگر هستند. یک آنارشیست در اینجا به این نکته توجه خواهد داد که آنچه ما به بچه‌هایمان می‌گوییم، درست است! در عمل هر دستاورد بزرگ در تاریخ بشریت و هر کشف و هر آنچه زندگی ما را به یک زندگی خوب تبدیل می‌کند، بر اساس همکاری و تعاون و کمک متقابل بنا شده است. بسیاری از انسان‌ها امروز برای دوستان و خویشان خویش بیشتر پول خرج می‌کنند تا برای خود. به احتمال زیاد همیشه افرادی وجود خواهند داشت که فکر می‌کنند همیشه در حال رقابت و مبارزه با همنوعان خود هستند. ولی با این همه دلیلی وجود ندارد که چرا باید جامعه را به چنین رفتاری تشویق کرد یا حتا انسان‌ها را تحریک کرد که بر سر نیازهای اساسی خود با یکدیگر مبارزه کنند.
نمونه پنج: آیا فکر می‌کنید که انسان‌ها از اساس در وجود خود فاسد و بد هستند یا گروه‌های معینی (زنان، رنگین پوستان، انسان‌های متوسط که نه پولدارند و نه دانش‌آموخته) حقیرند و باید توسط کسانی که بالاتر از آنها هستند، حکومت شوند؟
اگر پاسخ شما «بله» است، پس شما واقعا یک آنارشیست نیستید. اما اگر پاسخ شما «نه» است، پس نود درصد با اصول آنارشیستی مطابقت دارید و احتمالا بر اساس همان اصول نیز زندگی می‌کنید. هر بار که شما با یک انسان دیگر با ملاحظه و احترام برخورد می‌کنید، یک آنارشیست هستید. هر بار که شما به جای تصمیم گرفتن به عنوان یک فرد، با یافتن توافق‌های خوب و یا گوش دادن به دیگران، بر تفاوت‌های خود با آنها غلبه می‌کنید، شما یک آنارشیست هستید. هر بار که شما در موقعیتی قرار داشتید که می‌توانستید با زیر فشار قرار دادن کسی، خودتان به جای او تصمیم بگیرید ولی به جای این کار، با خردمندی و عدالت به همان شخص رجوع دادید، شما یک آنارشیست هستید. هم چنین هر بار که شما چیزی را با دوستانتان تقسیم می‌کنید، و یا با همدیگر تصمیم می‌گیرید چه کسی ظرف‌ها را بشوید و یا عادلانه رفتار می‌کنید، شما یک آنارشیست هستید.
حالا ممکن است شما بگویید همه اینها خوب و قشنگ است برای اینکه بتوان در یک گروه کوچک با همدیگر کنار آمد. اداره یک شهر یا یک کشور اما موضوع دیگریست. البته شما تا اندازه‌ای حق دارید. حتا اگر بتوان جامعه را غیرمتمرکز کرد و قدرت را تا جایی که ممکن است به انجمن‌های کوچک سپرد، باز هم چیزهایی وجود دارد که می‌باید آنها را در سطوح بالاتری هماهنگ کرد: از برنامه پرواز هواپیماها تا تصمیم درباره اهداف تحقیقات پزشکی. اما تنها به این دلیل که چیزی پیچیده است، به این معنا نیست که نمی‌توان آن را بر اساس تصمیم مشترک پیش برد.
آنارشیست‌ها ایده‌ها و دیدگاه‌های مختلفی درباره خودگردانی جوامع پیچیده تدوین کرده‌اند که توضیح آنها در این مقاله نمی‌گنجد. در اینجا به دو اشاره بسنده می‌کنیم: نخست اینکه، انسان‌های بسیاری وقت زیادی را صرف کردند تا مدل‌هایی برای یک جامعه واقعا دمکراتیک و سالم ارائه دهند. دیگر اینکه، هیچ آنارشیستی ادعا نمی‌کند که یک طرح بی عیب و نقص دارد. ما مطلقا نمی‌خواهیم یک جامعه قالبی و از پیش آماده شده تحمیل کنیم. در حقیقت ما خود نیز حتا به بخش کوچکی از مشکلاتی که بر سر راه ما برای رسیدن به جامعه‌ای که در آن تصمیمات به طور مشترک به وسیله همه شهروندان گرفته ‌شود، آگاه نیستیم. با این همه مطمئن هستیم تا زمانی که ما به اصول خود که چیزی جز احترام و انسانیت نیست، وفادار بمانیم، ابتکارات بشری می‌تواند همه این مشکلات را از میان بردارد.
*دیوید گرابر، مردم شناس 52 ساله آمریکایی، پژوهشگر و استاد دانشگاه در لندن، از بیش از سه دهه پیش یک آنارشیست شناخته شده است.

منبع:
http://faszinationmensch.com/2013/09/20/mit-hoher-wahrscheinlichkeit-bist-auch-du-ein-anarchist/

۱۳۹۲ مهر ۲۴, چهارشنبه

پاسخ پیج"بازماندگان شهدا ,جانبازان ,آزادگان و رزمندگان 8 سال جنگ خانمان سوز" به نعیمه اشراقی


پاسخ پیج"بازماندگان شهدا ,جانبازان ,آزادگان و رزمندگان 8 سال جنگ خانمان سوز" به نعیمه اشراقی:
نعیمه اشراقی در فیسبوک خود نوشت: «جوک دیگری را که برای امام تعریف کردیم و همیشه به شوخی یاد می‌کردند این بود. امام خمینی:‌ ای پاسداران بیوه شهدا را بگیرید‌ ای کاش من هم یک پاسدار بودم.»
آنگاه که همرزمان ما و عزیزان ما در جبهه های جنگ دلاورانه می جنگیدند خمینی ملعون به سرنوشتی که ما را دچار آن کرد می خندیده است.
بله ما هم بر این باوریم که جان و مال مردم ایران و مخصوصا جان پدران شهید و فرزندان شهید و همرزمان شهید ما نیز در این جنگ بازیچه جاه طلبی پدربزرگتان واقع شده است.

 همین تفکر رذیلانه خمینی بود که بسیاری از کسانی که در جنگ همسرانشان کشته شدند مجبور شدند که با برادران آنها ازدواج کنند و خاطرات تلخ خانم زهرا واعظی فرزند شهید که مادرشان را مجبور می کنند که با برادر شهید یعنی عموی خانم زهرا واعظی ازدواج کنند و بخوانید خاطرات تلخی که در سینه فرزندان شهدا مانده است و شما پست فطرت ها رذیلانه به همین سرنوشت شومی که برای آنها رقم زدید خنده های شوم سر می داده اید.

ما هم معتقدیم که خمینی پلید بود و همین جمله شما اثباتی است بر پلیدی خمینی که با شستشوی مغزی کودکان زیر 18 سال که باید جایشان در مدرسه باشد با کمال بی رحمی و وقاحت با وعده دادن کلید بهشت آنها را بر روی مین فرستاد و به کشتن داد. 
طبق آمارهای خود حاکمیت  32275 نفردانش آموز و 2608 نفر دانشجو به کشتن داده شدند.
خمینی پلید و حاکمیتش بهترین فرزندان این مرز و بوم را یا در جبهه های جنگ به کشتن داد یا در زندان ها قتل عام کرد مانند کشتار مبارزین زندانی در سال 1360 و 1367  و یا در خیابان ها مانند سال 1388 بی رحمانه کشت.



پاینوشت : نوشته ها و شکوائیه های خانم زهرا واعظی فرزند شهید واعظی خطاب به پدر, مادر, پدر ناتنی و کشورش

 

پدر جان سلام


پدر جان سلام
امیدوارم که منو به خاطر بیاری .
همیشه از اینکه تو منو می شناسی یا اصلا چطور به خاطر می یاری ذهنم درگیر بود .
والان می خوام از خودت بپرسم.آخه همیشه می گفتن شهدا زنده اند !!!
ای بابا اگه زنده بودی پس چرا این همه دیدی و دم نزدی ؟
گربه زبونتو خورده بود یا دستت از خونه کوتاه بود؟
جون من بگو لحظه ای که تصمیم گرفتی بری چی تو ذهنت بود؟
ندیدی زن جوونت بارداره؟ندیدی 4تا بچه قد ونیم قد چطور از دور نگاهت می کنند؟
حتی ثانیه ای فکر کردی زندگی ادامه داره برای اونا ،ولی به چه قیمتی ؟
به چی رسیده بودی که قمار به این بزرگی رو کردی؟
نمی خوام به اهداف و عقایدت توهین کنم،ولی سالهاست ذهنم درگیره.
راستشو بگو به بتیاد شهید پشتت گرم بود یا خیالت از دولت فاسد راحت بود؟
لحظه مرگ نترسیدی؟پشیمون نشدی ؟حتی یه ذره دلت برا ما تنگ نشد؟
فکرشو می کردی برادرت بشه زالوی دندون تیز کرده؟
معلومه که فکر نکردی ،برای چی داری میری!!
چون اگه می دونستی بعداز تو زمان برای ما متوقف می شه ،نمی رفتی.
اگر می دونستی خودت با دستای خودت به جای قبر ،چاه عمیقی برای پاره های تنت می سازی ،بازم می رفتی؟
شاید تو برای خاکت یه دفعه رفتی،ولی ما برای این خاک لحظه لحظه های شاد وعادی زندگیمونو دادیم.
بعد از تو زندگی ادامه داشت ولی جنگ تمام نشد!
چه خیال خامی با دوستات داشتی که از ترس گذشتید؟!
حتما می دونی که بعد از تو یه دولت پدر خوانده داشتیم وباز هم یتیم تر از همیشه بودیم.
می دونی که هنوز نتونستم مرام کثیف بنیاد شهید رو باور کنم.
نمی دونی من همیشه حس یه بچه عقاب رو داشتم .عقابی که از بچگی هی پراشو می چیدن که نپره ،ولی یادش نرفت که عقابه.
آره پدر من ،من همون بچه ندیده توام که الان دارم از دور بهت نگاه می کنم.هنوزم نمی دونم منو می بینی یه نه؟ولی مطمئنم صدامو می شنوی چون همیشه باد خاکو از زمین بلند می کنه و تو هوا می چرخونه .


با همه احترام دخترت زهرا




مادر عزيزم سلام ,نمی پرسم چطورین ؟



مادر عزيزم سلام 
نمی پرسم چطورین ؟چون از احوالتون خبر دارم .فقط نمی دونی چقدر الان به وجودت نیاز دارم که به سئوالهام جواب بدی .
مادرم هنوز نفهمیدم چرا وقتی چهار سال و نیمه بودم وهمگی با هم رفتیم به دیدن کاخهای با شکوه شاه ،(وای که چقدر زیبا بودن یادته؟)
یدفعه دو سال و نیم اونجا گم شدیم و وقتی دنبالت می گشتم فهمیدم که اونجا اسمش دیگه کاخ نیست وپروشگاه ست.!!
چون همه اونهایی که مثل ما اومده بودن هر روز اونجا بودن؟؟!!
نمی دونم چرا ؟فقط چند ماه یه بار پیدات می کردم؟!چرا مثل قفس ،تقسیم بندیمون کردن ؟
چرا وقتی به زور قبول کردی زن عمویم بشی ،برگشتیم خانه ؟!
یعنی بنیاد شهید اینقدر نگران جوانی تو وبی پدری ما بود؟؟
می دونی مادرم اگه ماهی بودی از اشکهایی که این سی سال هر روز برای مددکارا می ریختی ،الان برای خودت دریایی داشتی!چی می خواستی ازشون ؟
می خواستی یک عمر زندگی اجباری رو پس بدی یا خودتو پس بگیری ؟
اونها حتی می گفتن ،دیوانه ای ؟!البته راست می گفتن ،چون فقط تو یادت می رفت که غذای زالو چیزی جز خون نیست وتو هر روز برایشان خون گریه می کردی ..
سی سال هر روز می رفتی ،ولی نمی دانم چرا هر روز نا امیدتر از دیروز بودی؟
تو به آنها امید می دادی یا اونها از تو امید می گرفتن.
تو هیچ اختیاری تو زندگیت نداشتی ولی اختیار تام داشتی تا اجازه بدی دشمنانت ذره،ذره به جرم زن بودن تو را امید وارتر از همیشه به قتل برسانند.
آه ه ...
خلاصش کنم مادرم ،نگران ودلتنگ همه خستگی هاتم.کاش اینجا بودی تا مثل همیشه ذهنمو پرت کنی از زنجیری که به گردن داری واجازه ندی بفهمم که ما برهنه خوشحالیم ،چون ما اجزای اصلی توَهم بنیاد شهیدیم و ،وظیفه داریم این توَهم رو بزرگ تر کنیم .چون مردم کشورمان ما را به سبب این تراژدی خوشبخت می دانند.
نمی دانند که ما هم زیستی مسالمت آمیز با زالو رو درون برکه ی کشورمان خوب یاد گرفتیم.ولی مادرم من دیگه نمی خوام منبع زالو باشم ،می خوام کسی باشم که راه برکه را باز کنم تا شاید آبی زالوها را با خودش به جای دیگری ببرد.
چون می دانم ما می تونیم فرار کنیم ،ولی نمی تونیم از دیده زالو پنهان بشیم!
به امید فردایی روشن تر
دخترت زهرا




کشور عزیزم سلام!



منبع عکس

این منم ،فرزند خودت،
همونی که بهش می گفتی :فرزند شهید!.........
آره این منم ،همون بچه ای که قبل از چشم باز کردن در این دنیا ،بزرگ شدم .
اونم به لطف تو!!
می دونی چرا؟!
چون دخترت اصلا بابایی نبود ،ولی عاشق مردونگی یی شد که تو ،در وجودش تربیت کردی!...
ببخشید که بهتون (تو)،می گم ،این از حس نزدیکی من به شماهاست !آخه عادت ندارم به نزدیکانم ،شما بگم !.....
عزیزترینم
اصلا میدونی چند وقته از خونه رفتم !؟؟ بایدم ندونی چون از اول خونه خرابم کردی .
به لطف تو به اسرار راز پی بردم .با نور روشن اسلامی که هنوزم پاسخی برایم ندارد ،الان ایمان دارم به خدایی که تو می خواستی در خودت به من نشان دهی.
خوب یاد گرفتم که زبان تو،زبان عمل عکس ،بازخورده عکسه !!!!!!!!......
همه وجودم
چرا اینقدر خودتو اذیت کردی تا به من بفهمانی که من یک ایرانیم وخدا یکی است وهمه اینها را میتوانم در هر جای این دنیا پیدا کنم..............
با اسلامت منو به خود باوری ی ،خدای اصلی خودم رسوندی .ازت بسیار ممنونم !.....
29 سال منو خوب تربیت کردی ،چون الان که در بلاد کفر م ،می تونم مثل یک فرشته ،سبک بال بخندم وبدون هیچ ترسی اعتراف کنم که،همه اون بهشت و جهنمی که منو ازش می ترسوندی ،در واقع :نفس خود تو بود که منو به راه راست هدایت کرد.
هر وقت تو کلاست بودم ،یتیم شهیدی بودم ،میان آغوش تنگ پر خارت ،که یادم دادی چطور در این تن ،فراموش کنم که مادرم به خاطر تو ،ناموسش رو دو دستی تقدیم تو وخانواده ات کرده......از یاد ببرم که به خاطر اسلام تو به گاه رفتم و به اجبار زیر دست هم خونی بزرگ شوم که ،ذره ذره خونمو می مکید ومن مصمم تر از همیشه یاد می گرفتم که،زمین خدا بزرگ تر از آن است که فقط منو تو در آن نفس بکشیم.
می دونم هنوزم منو به یاد نیاوردی ،ولی برایت نوشتم که بگم نگران من نباش ،چون به لطف تو روحم با تغییر صیقل خورده و خوب می تونه از خودش در برار افکار منفی اسلامت محافظت کند.
عزیز ترینم ،نمی دونی اینقدر دلم تنگته که اصلا به دلم نمی رسه !!.....
نمی دونی چقدر ممنون دیوانه خوانه ای هستم که منو توش بزرگ کردی ،چون به لطف اون الان 100%مطمئنم که من
زهرا واعظی ،فرزند شهید علی اکبر واعظی ویک ایرانیم
فقط یه ایرانی
بازم برات می نویسم .خیلی نگرانتم .همان طور که پدرم بود!!

نا پدری عزیزم سلام




نا پدری عزیزم سلام
می خوام باهات حرف بزنم.می خوام حرفهایی که یه عمر تو گلوم گیر کرده بهت بگم.
خوب گوش بده.
لعنت به تو.اره به تو که اجازه ندادی بچه باشم.نذاشتی لمس پدرو حس کنم .تو ذهنم وقتی به تو می رسم اینقدر با خودم درگیرم که هنوز نمی دونم دوستت داشتم یا ازت متنفر بودم؟
شاید در تو دنبال یه نشونه می گشتم.
چرا منو به حاله خودم رها کردی؟
تو خودتم دختر داشتی.چطور دلت اومد ما رو با همه چی عوض کنی؟تو هم خون ما بودی.چرا بهم نگفتی نرو؟
چرا همیشه منت میذاشتی که به ما لطف کردی.
من هنوز معنی لطف تو رو نفهمیدم.
اینکه صاحب اموالمون بشی یا جلو چشمام ذره ذره خواهرو مادرمو با کتک بکشی؟
یا اینکه بی هیچ عذاب وجدانی ما و خیلی ها رو به دولت بفروشی.
راستشو بگو کشتن حست هیچ زجری نداشت؟
تو می دونستی ما جز تو کسی رو نداشتیم.
می دونی هنوزم حالم این روزا بدتر از همه است.
راستشو بگو ،بگو که همش یه بازی بود.چقدر دوست داشتی به این ناپدری بودنت افتخار کنم.؟
همیشه ازت متنفر بودم ،ولی در واقع نبودم!
همیشه منتظر بودم بیای و بگی عزیزانم من اینجام
چرا همتون دل ما رو شکستین؟
هنوز نمی دونم اسلام چه مزیت بزرگی برات داشت که این طور برادر کشی که نه خون برادرتو بعد از خودش هم از ما خوردی.
می دونم مثل یه بچه دارم باهات حرف می زنم ولی وقتی مجبورم به تو فکر کنم ناخواسته همون بچه ای می شم که هنوز نمی فهمه چرا دوسم نداشتی.
دلم برا مادرم تنگ شده.دلم برا خونمون تنگ شده.
تو و بنیاد شهید منو بیرون کردید.
لعنت به تو که به خاطر آرمانهای آقات خامنه ای یه خانواده رو از درون کشتی.
تو و همه کسای مثل تو ،همتون دارین مثل رهبرتون عمل می کنید.
فقط بگو کی میمیرید تا من به بخندم.
من از تو یاد گرفتم برای آرمانهام بجنگم.ازت ممنونم
دختر برادرت زهرا





۱۳۹۲ شهریور ۲۲, جمعه

" هماهنگی " و یا ایجاد یک " شبکه همکاری مبارزاتی" و با کدامین نیروها ؟



 
دعوت به هماهنگی و یا همکاری برای سرنگونی جمهوری اسلامی :

آنارشیستها در ایران نیز می توانند ازتجربه همکاری مبارزاتی آنارشیستها با کمونیستها ، سوسیالیستها و جمهوریخواهان در جنگ داخلی اسپانیا به عنوان یک طرح مبارزاتی به نوعی با توجه به شرایط خاص ایران و نیروهای فعال در عرصه سیاسی آن ,جهت هماهنگی مبارزاتی استفاده کنند. بنابراین می توان با آن بخشی از گرایشات سیاسی در بین جمهوریخواهان ,کمونیستها ، چپ ها, سوسیالیستها و دیگر نیروهای رادیکال مبارز موجود درعرصه سیاسی ایران که عملگرا و سرنگونی طلب هستند٬ امکان ایجاد یک شبکه مبارزاتی را با هدف سرنگونی جمهوری اسلامی بررسی کرد. یا حداقل هماهنگی هایی را در مبارزه مشترک آنارشیستها و دیگر مبارزین برای سرنگونی جمهوری اسلامی ایجاد کنیم تا مبارزات همه مبارزین از تاثیرگذاری بیشتری برخوردار شود.**

**هماهنگی‌ در شرایطِ خاصی‌ با اصول و افکار آنارشیستی ما متناقض نبوده و به معنی عضویت در هیچ دولت و حزبی نیست.
این پیشنهاد بدین معنا نیست که آنارشیستها ایده‌آلها و آرمانهای خود را کنار بگذارند, خود سانسوری کنند و این گرایشات که تاریخا و از لحاظ فکری در مقابل تفکر آنارشیستی قرار دارند را بپذیرند.
بنیانِ این اتحاد از دیدِ آنارشیستی بر این اصل ساده استوار است که همه اهداف و ایده‌آل‌های آنارشیستی با شرایط موجود در یک مرحله به دست نخواهند آمد. در نتیجه یک آنارشیست بر سر دو راهی حفظ نظام موجود و مبارزه برای سقوطِ آن ایستاده است٬ که به طور غیر مستقیم خود به نظامی منجر میشود که تنها یک یا دو تغییر مثبت از ده‌ها تغییر مورد نیازجامعه آنارشیستی٫ یک جامعه ی بی‌ دولت و بی‌ قانون٬ را در بر خواهد داشت . مبارزه با چنین نظام‌هایی در آینده هم از وظایف ما است . مبارزاتی برای آزادی و عدالتِ و رهانیدن همه زندگان از زنجیر‌ها‌یشان و تحقق‌ِ سوسیالیسمِ بدونِ دولت٫ چه در محلات چه در سطح کشور.

 
کارگران آنارشیست ایران 
08.09.2013

۱۳۹۲ شهریور ۱۶, شنبه

در برابر این حاکمیت، رژیم جمهوری اسلامی، صد در صد خشونت طلبیم




در برابر این حاکمیت، رژیم جمهوری اسلامی، صد در صد خشونت طلبیم : به دفاع مسلحانه معتقدیم, ولی‌ نه اهل قدرتیم, نه تئوری*, شکلِ "دفاع "یا "حمله برای دفاع"(دفاع پیشگیرانه ) ، هر موقعیت به موقعیت تفاوت دارد, و درستی‌ِ عمل بر اساس نتیجه آزادیبخش آن‌، بر اساس یک مساله دقیقِ علمی‌، بررسی و ارزیابی میشود.

*پاینوشت :

منظور از تئوری اینجا بحث‌ها و تز‌ های "انتزاعی"ای هستند که به هیچ شرایط و مشکلاتِ خاص و زنده ی روز اشاره نمیکنند و از پیش به طورِ اصولی خط تعیین میکنند. ما مخالف این نوع تئوری‌ها هستیم چون راهکارِ دقیق باید تا حدودی حداقل بر اساس شرایط و موقعیت‌های خاصِ آن لحظه و روز تعیین بشود.



بلوک سیاه ایران   شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲


۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۳, جمعه

معرفی" شبکه آنارشیستی" , "بلوک سیاه ایران "و "کارگران آنارشیست ایران"








 معرفی شبکه آنارشیستی , در صفحه شبکه آنارشیستی می خوانیم :

شبکه آنارشیستی , شبکه همکاری مشترک و داوطلبانه آنارشیستهایی در ایران ,ترکیه , آمریکا, کانادا ,آلمان و....است . وبلاگ شبکه آنارشیستی مطالب آنارشیستی را به زبانهای فارسی ,عربی ,کردی, ترکی ,انگلیسی ,فرانسوی ,آلمانی و..... منتشر خواهد کرد و مطالب فارسی آن موضوعات مختلف و متنوعی را در بر خواهد گرفت.شبکه آنارشیستی تلاش خواهد کرد که هر چه بیشتر بین المللی باشد و شبکه خود را گسترش دهد. ما انسانهایی هستیم که برای دستیابی بشریت به دنیایی بدون دولت و حکومت که خود تک تک افراد جامعه بشری حاکم بر سرنوشت خویش باشند و هیچ قانون و هنجاری در برابر آزادی و برابری شهروندان دنیا وجود نداشته باشد مبارزه می‌کنیم. ما هنوز در دوران ماقبل از رنسانس هستیم و مناسبات ارباب رعیتی در قالب مناسبات سرمایه داری هنوز وجود دارد و برای گذر از این دوران نیاز به تابو شکنی و هنجار شکنی در همه ساختارهای سیاسی،اجتماعی،فرهنگی‌ و... میباشد، که بهترین آلترناتیو از نظر ما آنارشیسم میباشد. ضمنا مقالات درج شده در وبلاگ به دلیل اینکه از منابع مختلف جمع آوری میشود الزاماً نشانگر نقطه نظرات و دیدگاه گردانندگان آن نمی‌باشد.



آدرس وبلاگ شبکه آنارشیستی 



آدرس صفحه فیسبوکی شبکه آنارشیستی





آدرس پیج فیسبوکی شبکه آنارشیستی 


 
 آدرس پیج فیسبوکی بلوک سیاه ایران 



آدرس پیج فیس بوکی "کارگران آنارشیست ایران"




ویدئو پیام بلوک سیاه ایران به رفقای عرب زبان: در تحریم انتخابات و عمل مستقیم همکاری کنیم. 
 


بْلآكْ بْلوكْ ايران
blackblocofiran@gmail.com
blackblociran@yahoo.de

اللاسلطويون في المغرب
Individuanar@gmail.com

۱۳۹۲ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

خواهرم



خواهرم منو ببخش که باز نمی تونم همین طور به سیلی های زمانه روی صورتت بی تفاوت باشم.نمی توم نیام جلو منم مثل تو سیلی رو حس نکنم.بزار لمس کنم تحملی رو که این همه تو رو استوار کرده.
می دونم به انداره تو مقاوم نیستم ،ولی یاد می گیرم چطور بانگاهم سیلی رو جواب بدم .
کاش زودتر از تو امده بودم تا شاید کمی از سرخیهاتم تجربه می کردم .
می دونم بازم نگران فرداهای من می شی ولی دیگه مثل کودکیم حرف گوش کن نیستم همه زندگیم .
خواهرم کاش موقع تشنج هات به جای آروم کردنت محکم تر بغلت می کردم .نمی دونستم جای تو بودن آغوشتو از من خواهد گرفت.
با تمام وجود تو رو تو ذهنم تصور می کنم تا شاید جبران کنم همه لحظه های گرم آروم کردنتو.
شاید فقط بتونم کمی از دردتو حس کنم.
حالا که فرسخها از نا پدریمون دور شدم ،در به در دنبال یه دیوارو یه برادر ناتنی تا شاید یاد بگیرم وقتی سرتو تو دیوار می زنند به چی فکر می کنی که حتی آهی هم نمی کشی.
تو چی بودی که توانستی همه خودت را دوباره فدای تنها کودکت کنی.
چطور این همه سفت شدی.
از من نرنج ،دست من نیست که تو خواهرمی .
بزار حداقل یه گوشه قلبمو تسکین بدم .باور کن اگه زخماتو لمس نکنم نمی تونم خودمو برای دوباره دیدنت تضمین کنم.
بخند خواهر گلم.من همون ته تغاری همتونم که همیشه هوامو داشتید حالا نوبت منه .
با همه آغوشم خواهرت زهرا

۱۳۹۲ فروردین ۲۳, جمعه

معرفی شبکه آنارشیستی و بلوک سیاه ایران






 معرفی شبکه آنارشیستی , در صفحه شبکه آنارشیستی می خوانیم :

شبکه آنارشیستی , شبکه همکاری مشترک و داوطلبانه آنارشیستهایی در ایران ,ترکیه , آمریکا, کانادا ,آلمان و....است . وبلاگ شبکه آنارشیستی مطالب آنارشیستی را به زبانهای فارسی ,عربی ,کردی, ترکی ,انگلیسی ,فرانسوی ,آلمانی و..... منتشر خواهد کرد و مطالب فارسی آن موضوعات مختلف و متنوعی را در بر خواهد گرفت.شبکه آنارشیستی تلاش خواهد کرد که هر چه بیشتر بین المللی باشد و شبکه خود را گسترش دهد. ما انسانهایی هستیم که برای دستیابی بشریت به دنیایی بدون دولت و حکومت که خود تک تک افراد جامعه بشری حاکم بر سرنوشت خویش باشند و هیچ قانون و هنجاری در برابر آزادی و برابری شهروندان دنیا وجود نداشته باشد مبارزه می‌کنیم. ما هنوز در دوران ماقبل از رنسانس هستیم و مناسبات ارباب رعیتی در قالب مناسبات سرمایه داری هنوز وجود دارد و برای گذر از این دوران نیاز به تابو شکنی و هنجار شکنی در همه ساختارهای سیاسی،اجتماعی،فرهنگی‌ و... میباشد، که بهترین آلترناتیو از نظر ما آنارشیسم میباشد. ضمنا مقالات درج شده در وبلاگ به دلیل اینکه از منابع مختلف جمع آوری میشود الزاماً نشانگر نقطه نظرات و دیدگاه گردانندگان آن نمی‌باشد.



آدرس وبلاگ شبکه آنارشیستی 




آدرس صفحه فیسبوکی شبکه آنارشیستی


آدرس پیج فیسبوکی شبکه آنارشیستی 


 
 آدرس پیج فیسبوکی بلوک سیاه ایران 



۱۳۹۱ اسفند ۸, سه‌شنبه

انسان باید سرنوشت خود را برگزیند،نه اینکه آن را بپذیرد.


انسان باید سرنوشت خود را برگزیند،نه اینکه آن را بپذیرد. (پائولو کوئلیو)

باختی یا بازی تمومه؟!
کدومش درست تره؟چه فکری پشت این دو کلمه است ؟
در یک فضای مجازی ،علایق و هیجان ومهمتر از همه ذهن شما مورد آنالیز خودتان قرار می گیرد!
تا وقتی همه چیز در کنترل شماست برنده ای .در غیر این صورت باید دوباره شروع کنی ،بدون هیچ تخفیفی .
مثل وقتی که از پله برقی استفاده می کنید.چه قدر می تونید خلاف مسیر پله برقی سریع روی آن راه بروید؟!
همه دولت ها یک بازی بیش نیستند،مخصوصا دولت های اسلامی که هیجان بیشتری برای طرفدارانش دارد.با این تفاوت که مراحل بعدی را با توجه به بازی الان تان می سازید،آن هم خود شما ولی با قوانین دیگران !!
چرا با باید ها ونباید های دیگران بازنده باشیم؟
چرا به جای پله برقی از پله ترقی استفاده نکنیم؟
بازی اصلی زندگی ما،با خودمان است.هر وقت توانستیم اجازه ندهیم دیگران برای ما تصمیم بگیرند ،برنده ایم.
همه ما شهامت نه گفتن داریم .امتحان کنید


نوشته ای اززهرا

۱۳۹۱ اسفند ۴, جمعه

مادر عزيزم سلام ,نمی پرسم چطورین ؟



مادر عزيزم سلام 
نمی پرسم چطورین ؟چون از احوالتون خبر دارم .فقط نمی دونی چقدر الان به وجودت نیاز دارم که به سئوالهام جواب بدی .
مادرم هنوز نفهمیدم چرا وقتی چهار سال و نیمه بودم وهمگی با هم رفتیم به دیدن کاخهای با شکوه شاه ،(وای که چقدر زیبا بودن یادته؟)
یدفعه دو سال و نیم اونجا گم شدیم و وقتی دنبالت می گشتم فهمیدم که اونجا اسمش دیگه کاخ نیست وپروشگاه ست.!!
چون همه اونهایی که مثل ما اومده بودن هر روز اونجا بودن؟؟!!
نمی دونم چرا ؟فقط چند ماه یه بار پیدات می کردم؟!چرا مثل قفس ،تقسیم بندیمون کردن ؟
چرا وقتی به زور قبول کردی زن عمویم بشی ،برگشتیم خانه ؟!
یعنی بنیاد شهید اینقدر نگران جوانی تو وبی پدری ما بود؟؟
می دونی مادرم اگه ماهی بودی از اشکهایی که این سی سال هر روز برای مددکارا می ریختی ،الان برای خودت دریایی داشتی!چی می خواستی ازشون ؟
می خواستی یک عمر زندگی اجباری رو پس بدی یا خودتو پس بگیری ؟
اونها حتی می گفتن ،دیوانه ای ؟!البته راست می گفتن ،چون فقط تو یادت می رفت که غذای زالو چیزی جز خون نیست وتو هر روز برایشان خون گریه می کردی ..
سی سال هر روز می رفتی ،ولی نمی دانم چرا هر روز نا امیدتر از دیروز بودی؟
تو به آنها امید می دادی یا اونها از تو امید می گرفتن.
تو هیچ اختیاری تو زندگیت نداشتی ولی اختیار تام داشتی تا اجازه بدی دشمنانت ذره،ذره به جرم زن بودن تو را امید وارتر از همیشه به قتل برسانند.
آه ه ...
خلاصش کنم مادرم ،نگران ودلتنگ همه خستگی هاتم.کاش اینجا بودی تا مثل همیشه ذهنمو پرت کنی از زنجیری که به گردن داری واجازه ندی بفهمم که ما برهنه خوشحالیم ،چون ما اجزای اصلی توَهم بنیاد شهیدیم و ،وظیفه داریم این توَهم رو بزرگ تر کنیم .چون مردم کشورمان ما را به سبب این تراژدی خوشبخت می دانند.
نمی دانند که ما هم زیستی مسالمت آمیز با زالو رو درون برکه ی کشورمان خوب یاد گرفتیم.ولی مادرم من دیگه نمی خوام منبع زالو باشم ،می خوام کسی باشم که راه برکه را باز کنم تا شاید آبی زالوها را با خودش به جای دیگری ببرد.
چون می دانم ما می تونیم فرار کنیم ،ولی نمی تونیم از دیده زالو پنهان بشیم!
به امید فردایی روشن تر
دخترت زهرا

 

کشور عزیزم سلام!

۱۳۹۱ اسفند ۲, چهارشنبه

قسمت دوم : خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67-65 "پادگان آموزشی05 کرمان"



اواسط اسفند سال 1364 من نیز مجبور شدم که به" سربازی "بروم . موقع تقسیم که در استان اصفهان بودیم ما را به پادگان آموزشی  05 کرمان فرستادند که معروف به یکی از سخت ترین پادگانهای آموزشی ارتش بود.مدت آموزش 3 ماه بود که یک هفته اردو آن  که همیشه در پایان دوره آموزشی بود ولی به دلیل اینکه شدیدا در جبهه سال 1365 کمبود نیروی انسانی وجود داشت  در نتیجه ما را بدون گذراندن اردوی آموزشی به جبهه فرستادند چراکه دیگر آنچنان دیگر داوطلبی برای رفتن به جنگ و یا رفتن به سربازی نبود و رژیم در بسیاری از جبهه ها شکست خورده بود و نیروی انسانی خود را از دست داده بود.

اولین شبی که به پادگان آموزشی 05 کرمان رسیدیم زیر باران خیس شدیم و آن شب به طور موقت در سالنی بر روی زمین  خوابیدیم.از آنجائیکه من رماتیسم مفصلی داشتم به شدت زانو درد داشتم و فقط شانسی که آوردیم چند روز بعد به دلیل تعطیلات نوروزی ما را به خانه فرستادند و من فرصت کردم که کمی درمان کنم و آمپول های پنادربسیار کمک کرد.
در سربازی به سربازهای جدید و تازه وارد خدمت شده آش خور می گویند و برای اهمیت حفظ اسلحه به سربازها می گویند ,اسلحه تو, ناموس تو است و سربازها به شوخی با انگشت کردن تو لوله تفنگ دوستانشان می گفتند که به ناموس تو تجاوز کردیم.
بعد از برگشت به پادگان 05 کرمان, تمرینات نظامی را آغاز کردند که البته بیشترش یا رژه بود یا تنبیهات نظامی مانند دویدن طولانی مدت، دراز و نشست، حالت شنا , سینه خیز, بشین و پاشو و کلاغ پر و.........
یک بار هنگام تمرین رژه با اسلحه ژ3 که بر سر آن سرنیزه بود یکدفعه اسلحه از دست من ول شد و به سمت راست افتاد و شانسی که آوردم سمت راست من کسی نبود که احیانا به او اصابت کند.
در پادگان روز و شب همه جا نگهبانی وجود داشت که از سیم خاردارهای اطراف پادگان گرفته تا داخل سالن های خواب و اطراف ساختمانها که کسی پشت ساختمان ها نشاشد.
یکبار که نگهبان سالن خواب سربازها بودم یکدفعه یکی از بالای تخت سوم بر زمین افتاد ولی همچنان خواب بود.در سالن باید مراقب بودیم که کسی از روی تخت بر زمین نیفتد.
یک روز من نگهبان پشت ساختمانها شدم و اگر کسی پشت ساختمانی که نگهبانی می دادیم می شاشید خود ما را تنبیه می کردند  که دیدم کسی در حال شاشیدن است و باید کلاهش را برمی داشتم و من کلاهش را برداشتم و به سمت گروهان خودمان فرار کردم و آن سرباز هم برای گرفتن کلاهش به دنبال من دوید و من خودم را به سربازهای گروهان خودم رساندم و دوستان جلویش را گرفتند.
در گروهان ما کسی خودش را زده بود به دیوانگی و غذا هم نمی خورد و تلاش می کرد که به این وسیله از سربازی معاف شود که به خاطر ندارم که آخر با این سرباز چه کردند.
از آنجائیکه در فاصله سالهای 64 تا 65 ارتش عراق با استفاده از استراتژی دفاع متحرک، عملیات های زیر را انجام داده بود بنابراین بعد از 2 ماه ما را به خانه فرستادند که بعدش ما را به جبهه اعزام کنند:
15 اسفند64: حمله به چوارتا و آزاد كردن مناطقي كه در جريان عمليات والفجر-9 توسط نيروي خودي تصرف شده بود .

29 اسفند64: حمله به پنجوين و آزاد كردن قله هاي شيخ گزنشين؛ميشلان و شيخ لطيف

15 فروردين65: تصرف ارتفاعات شاخ شميران و شاخر سورمر در محور دربندي خان.

18فروردين65: تصرف تپه 175 شرهاني در محور پيچ انگيزه به شرهاني

22 فروردين 65: تصرف بخشي از ارتفاعات سومار نظير تپه اسماعيل خاني و پاسگاه دوله شريف در جبهه مياني.

4ارديبهشت65: تصرف 250 كيلومتر مربع در محور سيدكان شامل ارتفاعات سرسول؛ گرشولان و لولان

6 ارديبهشت65: 200 متر پيشروي دشمن در مواضع خودي در جنوب جزيره مجنون توسط يك لشكر عراق . اين عمليات 4 روز طول كشيد.

10 ارديبشهت65: پيشروي در جبهه خودي در محور فكه-بجليه به عمق 7 كيلومتر و عرض 20 كيلومتر. دشمن تحت فشار خودي مجبور به عقب نشيني شد.

19ارديبهشت65: حمله چند روزه براي فتح ارتفاعات حمرين بي نتيجه ماند اما حدود 35 كيلومتر مربع از اراضي منطقه توسط دشمن تصرف شد.

24 ارديبهشت65: تصرف ارتفاعات 2519 و 2435 در منطقه حاج عمران در طي يك جنگ 10 روزه توسط دشمن.
 

نهایتا در 26 ارديبشهت65، ارتش عراق توانست بزرگترین موفقیت خود در استراتژی دفاع متحرک را بدست آورد و شهر مهران را به تصرف خود دربیاورد. 

پای نوشت: درقسمت سوم خاطرات به حضور ما در جبهه خواهم پرداخت.

قسمت اول : خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67-65 "ما مرده گان زنده" 

نوشته ای از: شاهین

۱۳۹۱ بهمن ۲۸, شنبه

موضع گیری خامنه ای و انتقاد از مجلس و احمدی نژاد نشان از استیصال و درماندگی رهبر پوشالین دارد



تاخیر 2 هفته ای خامنه ای  در رابطه با موضع گیری امروزش ۲۸ در  بهمن و انتقاد از مجلس و احمدی نژاد که مربوط به درگیری باندهای مافیایی حکومت درمجلس شورای اسلامی به تارخ 15 بهمن  است که نشان ازاستیصال و درماندگی رهبر پوشالین حکومت اسلامی دارد. 
خامنه ای به جای ما ملت حرف می زند و می گوید ما ملت ناراحت شدیم ولی ما ملت اصلا از درگیری احمدی نژاد با لاریجانی و مجلس ناراحت نشدیم و اتفاقا هم خیلی خوشحال شدیم و این خوشحالی را در وبلاگ ها , سایت های اشتراک لینک فارسی , فیسبوک ,فریند فید و تویتر به روشنی می توان دید.
  البته ناراحت شدن خامنه ای بابت اصل وقوع ماجرا در مجلس باعث خوشحالی ما است که حتی امیدواریم که از ناراحتی دق کنید و بمیرید تا مردم از شر شما راحت شوند.
 خامنه ای متأسف است که رئيس يك قوه به استناد يك اتهام ثابت نشده و حتي مطرح نشده در دادگاه، دو قوه ديگر يعني مجلس و قوه قضاييه را متهم ساخته است
كه كاري بد، ‌غلط، نامناسب،‌ خلاف شرع، خلاف قانون و خلاف اخلاق بوده است
اما خود خامنه ای به احمدی نژاد  به قول خودش با استناد به  يك اتهام ثابت نشده و حتي مطرح نشده در دادگاه ,اتهام خلاف شرع، خلاف قانون و خلاف اخلاق بودن می زند و حرف خودش را نقض می کند.
خامنه ای می گوید که اين رفتار، حقوق اساسي مردم را نيز تضييع كرد چرا كه زندگي در «آرامش و امنيت رواني و اخلاقي»، جزو حقوق اساسي ملت است. خامنه ای یک دفعه به یاد حقوق اساسی مردم که تضييع شده می افتد و علت آن را زندگي در «آرامش و امنيت رواني و اخلاقي» می داند که جزو حقوق اساسي ملت است و خود را سخنگوی مردم تصور می کند و این در حالی است که تضییع کردن حقوق مردم توسط حکومت اسلامی تاریخچه ای 34 ساله دارد و اصلا جدید نیست و تبدیل به یکی از مشخصه های جمهوری اسلامی گشته است و باید پرسید آیا زندگی مردم واقعا در «آرامش و امنيت رواني و اخلاقي» است?! باید گفت که خامنه ای واقعا شارلاتان است و خود به خوبی می داند که مردم در زندگی خود و در جامعه با چنین حاکمیتی فاقد «آرامش و امنيت رواني و اخلاقي» هستند و کار حاکمیت اصلا سلب آسایش از مردم و در جهت برهم زدن آرامش و امنيت رواني و اخلاقي زندگی مردم است.خامنه ای می گوید که بنده فقط نصيحت مي كنم كه اين كار شايسته اي براي نظام جمهوري اسلامي نيست که این صرفا نصیحت کردن 2 معنا دارد یکی اینکه دیگر کاری بجز نصیحت کردن از دستش برنمی آید چراکه اگر حتی از دستش نصیحت کردن هم بر می آمد دیگر آن را بعد از 2 هفته علنی نمی کرد که این 2 هفته نشان می دهد که گفتگوها و نصیحت های پشت پرده کارساز نبوده است و دیگر اینکه می توان همین تنها نصیحت کردن را نوعی تهدید محسوب کرد که اینبار نصیحت می کند ولی دفعات بعدی فقط به نصیحت بسنده نخواهد کرد.
 او استيضاح اخير را نيز كاري غلط خواند و افزود که استيضاح بايد فايده اي داشته باشد اما چند ماه مانده به پايان كار دولت،‌استيضاح يك وزير آن هم به خاطر مسئله اي كه مربوط به وزير نيست،‌چه علت و فايده اي دارد؟
در واقع نشان می دهد که خامنه ای تلاش می کند که فعلا مدارا کند تا آرامش سیاسی و اجتماعی جامعه حفظ شود تا این 3 یا 4 ماه باقی مانده نیز بگذرد تا بعدا بتواند آنها را مانند اصلاح طلبان از دایره قدرت خارج کند.
بنابراین خامنه ای استیضاح را بی فایده می داند و ضمنا با بیان اینکه استيضاح يك وزير آن هم به خاطر مسئله اي كه مربوط به وزير نيست به طور غیر مستقیم احمدی نژاد را مسئول اصلی می نامد و می داند و نه وزیر استیضاح شده را.
خامنه ای با سرزنش 2 طرف درگیر می خواهد خود را فراجناحی نشان دهد و خود را با دو طرف درگیر دشمن نکند که به همین دلیل می گوید در داخل مجلس هم كساني حرفهاي نامناسب بر زبان آوردند كه آن هم غلط بود. دفاع رئيس محترم مجلس هم قدري زياده روي بود و لزومي نداشت.خامنه ای با اشاره به اینکه
نه آن متهم كردن، نه آن برخورد كردن و نه آن استيضاح، ‌مسائل مناسبي نبود بدرستی می داند که چنین درگیری هایی به نفع حاکمیت نیست چراکه پته یکدیگر را در مجلس روی آب ریختند.خامنه ای با اشاره دائمی به ملت و اینکه مسئولان عظمت ملت را ببينيد و رفتاري شايسته اين ملت انجام دهند بدرستی می داند که در بین مردم منفور است و سعی می کند به خیال خودش از میان نفرت مردم نسبت به خودش بکاهد.
خامنه ای موزیانه تلاش می کند که مشکلات اقتصادي مردم را که نتیجه بی لیاقتی حکومتگران در اداره کشور و غارت ثروت ملی و اختلاس های حکومتی است را به گردن دشمن بیندازد. 
خامنه ای با بیان اینکه چند سال قبل درباره مبارزه با فساد اقتصادي، نامه اي به رؤساي قوا نوشتم مكرر مي گويند فساد اقتصادي اما اين كار به زبان گفتن تمام نمي شود بلكه نيازمند مبارزه عملي است، در عمل چه كار شد؟ در واقع می خواهد مشکلات موجود را به گردن دیگران بیندازد و این در حالی است که کیست که نداند که مقصر اصلی خود خامنه ای است که حرف اول و آخر را در جمهوری اسلامی می زند.

خامنه ای با اشاره به درگیریها و اختلافات صورت گرفته در 2 هفته پیش مجلس
 با اشاره به ناراحتي ملت و نخبگان از اين مسئله افزود: " اين قضيه بد و نامناسب، بنده را نيز از دو جهت ناراحت و متأثر كرد يكي از بابت اصل وقوع ماجرا و ديگري بابت ناراحتي مردم از اين قضيه. در اين ماجرا متأسفانه رئيس يك قوه به استناد يك اتهام ثابت نشده و حتي مطرح نشده در دادگاه، دو قوه ديگر يعني مجلس و قوه قضاييه را متهم ساخت كه كاري بد، ‌غلط، نامناسب،‌ خلاف شرع، خلاف قانون و خلاف اخلاق بود.اين رفتار، حقوق اساسي مردم را نيز تضييع كرد چرا كه زندگي در «آرامش و امنيت رواني و اخلاقي»، جزو حقوق اساسي ملت است. بنده فعلاً نصيحت مي كنم كه اين كار شايسته اي براي نظام جمهوري اسلامي نيست.
او استيضاح اخير را نيز كاري غلط خواند و افزود :‌ استيضاح بايد فايده اي داشته باشد اما چند ماه مانده به پايان كار دولت،‌استيضاح يك وزير آن هم به خاطر مسئله اي كه مربوط به وزير نيست،‌چه علت و فايده اي دارد؟ در داخل مجلس هم كساني حرفهاي نامناسب بر زبان آوردند كه آن هم غلط بود. دفاع رئيس محترم مجلس هم قدري زياده روي بود و لزومي نداشت. نه آن متهم كردن، نه آن برخورد كردن و نه آن استيضاح، ‌مسائل مناسبي نبود. وقتي دشمن مشترك وجود دارد و توطئه ها از هر طرف شكل مي گيرد واقعاً جز افزايش برادري ها و ايستادگي در مقابل دشمن بايد كار ديگري كرد؟ او با اشاره به حمايتهاي خود از مسئولان كشور افزود: بنده باز هم كمك مي كنم اما اين رفتارها، متناسب با سوگندها و تعهدات نيست، مسئولان عظمت ملت را ببينيد و رفتاري شايسته اين ملت انجام دهند. مسئولان،‌دولت و مجلس، همه تلاشهاي خود را براي حل گره ها و مشكلات اقتصادي مردم و كشور متمركز كنند زيرا همانطور كه چند سال پيش گفتم دشمن نقشه ها و توطئه هايش را در مسائل اقتصادي متمركز كرده است. چند سال قبل درباره مبارزه با فساد اقتصادي، نامه اي به رؤساي قوا نوشتم مكرر مي گويند فساد اقتصادي اما اين كار به زبان گفتن تمام نمي شود بلكه نيازمند مبارزه عملي است، در عمل چه كار شد؟ در عمل چه كار كرديد؟ اين مسائل انسان را متأثر مي كند. تقوا، تقوا، تقوا!، ‌از مسئولان توقع داريم با صبر، ميدان ندادن به احساسات سركش و ملاحظه مسائل كشور، همه توان و نيروها را براي حل مشكلات مردم متمركز كنند و حالا كه دشمني هاي دشمن شدت يافته، آنها هم رفاقتهايشان را شدت دهند.انشاءالله اين نصيحت خيرخواهانه و مشفقانه مورد توجه مسئولان بخصوص مسئولان بالا قرار گيرد و به آن پايبند باشند. البته گله امروز من از برخي سران و مسئولان موجب نشود عده اي راه بيفتند و عليه اين و آن شعار دهند كه با اين كار هم مخالف هستيم.او با انتقاد صريح و شديد از اقدام اخير برخي افراد در بر هم زدن مجلس سخنراني رئيس مجلس در قم افزود: اينكه عده اي برخي را ضدولايت و ضد بصيرت بنامند و شعار بدهند نظير آنچه اخيراً در قم روي داد، اقدامي غلط است و بنده كاملاً مخالف اين كارها هستم كه قبلاً هم نظير آن در مرقد مطهر حضرت امام (ره) اتفاق افتاد و به مسئولان تذكر دادم جلوي اين كارها را بگيرند. كساني كه راه مي افتند و شعار مي دهند اگر واقعاً حزب اللهي و مؤمن هستند بدانند كه اين كارها به ضرر كشور و خلاف شرع است و اگر هم اعتنايي به اين حرفها ندارند كه حسابشان جداست. آينده ملت بصير ايران به لطف الهي كاملاً روشن است و افقي به مراتب بهتر و درخشان تر در انتظار اين ملت و جوانان است."


نوشته ای از شاهین

۱۳۹۱ بهمن ۲۵, چهارشنبه

همه ما


اندیشه و ذهنت را با مذهب،سکس وتلویزیون مشغول می کنند،وتو در تصورت خود را رها ،نابغه ،آزاد اندیش وبا استعداد میبینی،اما تا آنجا که من می بینم تو همچنان همان رعیت لعنتیه حقیر هستی ،وآنان همچنان می گویند یک جایی خالی آن بالا برایت هست.
جان لنون


همه ما از نسلی هستیم که هیجان بهترین بازیهامون رو از کوچه ها گرفتیم ،همه ما تو پس کوچه ها بزرگ شدیم تا راه خیابون را یاد گرفتیم.
خوب تو خیابون ها تربیت شدیم و همه واقعیت ها و دروغ های این دنیا رو از بزرگراهایی که پشت کوه ها گم می شد دیدیم.
ما یاد گرفتیم اینقدر برای خودمان احترام قائل شویم که اجازه ندهیم کسانی از خودمان بخواهند کوچه ها را از ما بگیرند .همه ما با هم جنگیدن برای چیزی که حقمان است را یاد گرفتیم .همه از طبیعتمان .
من و تو مردمی هستیم که آینده در مشت ماست .
شرق تا غرب،شمال تا جنوب دنیا ،هیچ کداممان حقمان نیست با این همه ثروت, فقیر باشیم.
پشت سر گذاشتن همه پیاده رو ها برایمان سخت بود ولی این دوران از همه ما, بزرگ انسانهایی ساخت که همه مثال یک تن ،کنار می زنیم هر چیزی را که مانع از یکی شدن ما می کند.چون ما یاد گرفتیم که از رنج , گنج بسازیم مثال همه اسطوره هایمان ...


 نوشته ای از: زهرا

۱۳۹۱ بهمن ۲۱, شنبه

کشور عزیزم سلام!



منبع عکس

این منم ،فرزند خودت،
همونی که بهش می گفتی :فرزند شهید!.........
آره این منم ،همون بچه ای که قبل از چشم باز کردن در این دنیا ،بزرگ شدم .
اونم به لطف تو!!
می دونی چرا؟!
چون دخترت اصلا بابایی نبود ،ولی عاشق مردونگی یی شد که تو ،در وجودش تربیت کردی!...
ببخشید که بهتون (تو)،می گم ،این از حس نزدیکی من به شماهاست !آخه عادت ندارم به نزدیکانم ،شما بگم !.....
عزیزترینم
اصلا میدونی چند وقته از خونه رفتم !؟؟ بایدم ندونی چون از اول خونه خرابم کردی .
به لطف تو به اسرار راز پی بردم .با نور روشن اسلامی که هنوزم پاسخی برایم ندارد ،الان ایمان دارم به خدایی که تو می خواستی در خودت به من نشان دهی.
خوب یاد گرفتم که زبان تو،زبان عمل عکس ،بازخورده عکسه !!!!!!!!......
همه وجودم
چرا اینقدر خودتو اذیت کردی تا به من بفهمانی که من یک ایرانیم وخدا یکی است وهمه اینها را میتوانم در هر جای این دنیا پیدا کنم..............
با اسلامت منو به خود باوری ی ،خدای اصلی خودم رسوندی .ازت بسیار ممنونم !.....
29 سال منو خوب تربیت کردی ،چون الان که در بلاد کفر م ،می تونم مثل یک فرشته ،سبک بال بخندم وبدون هیچ ترسی اعتراف کنم که،همه اون بهشت و جهنمی که منو ازش می ترسوندی ،در واقع :نفس خود تو بود که منو به راه راست هدایت کرد.
هر وقت تو کلاست بودم ،یتیم شهیدی بودم ،میان آغوش تنگ پر خارت ،که یادم دادی چطور در این تن ،فراموش کنم که مادرم به خاطر تو ،ناموسش رو دو دستی تقدیم تو وخانواده ات کرده......از یاد ببرم که به خاطر اسلام تو به گاه رفتم و به اجبار زیر دست هم خونی بزرگ شوم که ،ذره ذره خونمو می مکید ومن مصمم تر از همیشه یاد می گرفتم که،زمین خدا بزرگ تر از آن است که فقط منو تو در آن نفس بکشیم.
می دونم هنوزم منو به یاد نیاوردی ،ولی برایت نوشتم که بگم نگران من نباش ،چون به لطف تو روحم با تغییر صیقل خورده و خوب می تونه از خودش در برار افکار منفی اسلامت محافظت کند.
عزیز ترینم ،نمی دونی اینقدر دلم تنگته که اصلا به دلم نمی رسه !!.....
نمی دونی چقدر ممنون دیوانه خوانه ای هستم که منو توش بزرگ کردی ،چون به لطف اون الان 100%مطمئنم که من
زهرا واعظی ،فرزند شهید علی اکبر واعظی ویک ایرانیم
فقط یه ایرانی
بازم برات می نویسم .خیلی نگرانتم .همان طور که پدرم بود!!