۱۳۹۱ اسفند ۲, چهارشنبه

قسمت دوم : خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67-65 "پادگان آموزشی05 کرمان"



اواسط اسفند سال 1364 من نیز مجبور شدم که به" سربازی "بروم . موقع تقسیم که در استان اصفهان بودیم ما را به پادگان آموزشی  05 کرمان فرستادند که معروف به یکی از سخت ترین پادگانهای آموزشی ارتش بود.مدت آموزش 3 ماه بود که یک هفته اردو آن  که همیشه در پایان دوره آموزشی بود ولی به دلیل اینکه شدیدا در جبهه سال 1365 کمبود نیروی انسانی وجود داشت  در نتیجه ما را بدون گذراندن اردوی آموزشی به جبهه فرستادند چراکه دیگر آنچنان دیگر داوطلبی برای رفتن به جنگ و یا رفتن به سربازی نبود و رژیم در بسیاری از جبهه ها شکست خورده بود و نیروی انسانی خود را از دست داده بود.

اولین شبی که به پادگان آموزشی 05 کرمان رسیدیم زیر باران خیس شدیم و آن شب به طور موقت در سالنی بر روی زمین  خوابیدیم.از آنجائیکه من رماتیسم مفصلی داشتم به شدت زانو درد داشتم و فقط شانسی که آوردیم چند روز بعد به دلیل تعطیلات نوروزی ما را به خانه فرستادند و من فرصت کردم که کمی درمان کنم و آمپول های پنادربسیار کمک کرد.
در سربازی به سربازهای جدید و تازه وارد خدمت شده آش خور می گویند و برای اهمیت حفظ اسلحه به سربازها می گویند ,اسلحه تو, ناموس تو است و سربازها به شوخی با انگشت کردن تو لوله تفنگ دوستانشان می گفتند که به ناموس تو تجاوز کردیم.
بعد از برگشت به پادگان 05 کرمان, تمرینات نظامی را آغاز کردند که البته بیشترش یا رژه بود یا تنبیهات نظامی مانند دویدن طولانی مدت، دراز و نشست، حالت شنا , سینه خیز, بشین و پاشو و کلاغ پر و.........
یک بار هنگام تمرین رژه با اسلحه ژ3 که بر سر آن سرنیزه بود یکدفعه اسلحه از دست من ول شد و به سمت راست افتاد و شانسی که آوردم سمت راست من کسی نبود که احیانا به او اصابت کند.
در پادگان روز و شب همه جا نگهبانی وجود داشت که از سیم خاردارهای اطراف پادگان گرفته تا داخل سالن های خواب و اطراف ساختمانها که کسی پشت ساختمان ها نشاشد.
یکبار که نگهبان سالن خواب سربازها بودم یکدفعه یکی از بالای تخت سوم بر زمین افتاد ولی همچنان خواب بود.در سالن باید مراقب بودیم که کسی از روی تخت بر زمین نیفتد.
یک روز من نگهبان پشت ساختمانها شدم و اگر کسی پشت ساختمانی که نگهبانی می دادیم می شاشید خود ما را تنبیه می کردند  که دیدم کسی در حال شاشیدن است و باید کلاهش را برمی داشتم و من کلاهش را برداشتم و به سمت گروهان خودمان فرار کردم و آن سرباز هم برای گرفتن کلاهش به دنبال من دوید و من خودم را به سربازهای گروهان خودم رساندم و دوستان جلویش را گرفتند.
در گروهان ما کسی خودش را زده بود به دیوانگی و غذا هم نمی خورد و تلاش می کرد که به این وسیله از سربازی معاف شود که به خاطر ندارم که آخر با این سرباز چه کردند.
از آنجائیکه در فاصله سالهای 64 تا 65 ارتش عراق با استفاده از استراتژی دفاع متحرک، عملیات های زیر را انجام داده بود بنابراین بعد از 2 ماه ما را به خانه فرستادند که بعدش ما را به جبهه اعزام کنند:
15 اسفند64: حمله به چوارتا و آزاد كردن مناطقي كه در جريان عمليات والفجر-9 توسط نيروي خودي تصرف شده بود .

29 اسفند64: حمله به پنجوين و آزاد كردن قله هاي شيخ گزنشين؛ميشلان و شيخ لطيف

15 فروردين65: تصرف ارتفاعات شاخ شميران و شاخر سورمر در محور دربندي خان.

18فروردين65: تصرف تپه 175 شرهاني در محور پيچ انگيزه به شرهاني

22 فروردين 65: تصرف بخشي از ارتفاعات سومار نظير تپه اسماعيل خاني و پاسگاه دوله شريف در جبهه مياني.

4ارديبهشت65: تصرف 250 كيلومتر مربع در محور سيدكان شامل ارتفاعات سرسول؛ گرشولان و لولان

6 ارديبهشت65: 200 متر پيشروي دشمن در مواضع خودي در جنوب جزيره مجنون توسط يك لشكر عراق . اين عمليات 4 روز طول كشيد.

10 ارديبشهت65: پيشروي در جبهه خودي در محور فكه-بجليه به عمق 7 كيلومتر و عرض 20 كيلومتر. دشمن تحت فشار خودي مجبور به عقب نشيني شد.

19ارديبهشت65: حمله چند روزه براي فتح ارتفاعات حمرين بي نتيجه ماند اما حدود 35 كيلومتر مربع از اراضي منطقه توسط دشمن تصرف شد.

24 ارديبهشت65: تصرف ارتفاعات 2519 و 2435 در منطقه حاج عمران در طي يك جنگ 10 روزه توسط دشمن.
 

نهایتا در 26 ارديبشهت65، ارتش عراق توانست بزرگترین موفقیت خود در استراتژی دفاع متحرک را بدست آورد و شهر مهران را به تصرف خود دربیاورد. 

پای نوشت: درقسمت سوم خاطرات به حضور ما در جبهه خواهم پرداخت.

قسمت اول : خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67-65 "ما مرده گان زنده" 

نوشته ای از: شاهین

۶ نظر:

  1. I served there for 3 months in 1360 under Major Amir Shekari, the first training battalion. I was born and raised in Tehran. The freshness and natural beauty of Kerman was kind of uplifting. Boy, that city was cold!!
    We were stationed at those old building from Reza shah, the great, era. Soldiers tend to urinate at the back of the building at night mainly because the bathrooms were far away! Those lucky enough to be assigned to new buildings to the south (build in the Late Shah era) did not have to deal with that issue.
    Then, they sent us away to war. Almost all people in my battalion were from Esfehan and sadly the majority died in various fronts in khozestan. May the lord bless their soles? Some of them were nice, but some were religious fanatics. A. New York

    پاسخحذف
  2. salam
    daghighan hammon moghe raftam srbazi vali jandarmeri boodam va bad az yek sal ferstadanemoon jebhe zobidat,alan ham toronto hastam,sitet bahale alan daram miram biroon vali hatman bishtar khedmatetoon khaham resid
    shbo rooz khosh

    پاسخحذف
  3. سلام داوود عزیز
    خوشحال از آشنائی با شما
    امیدوارم شما هم در باره خاطرات خود برایمان بنویسید.
    در لینک زیر مطلب خوبی است که اتفاقی در اینترنت پیدا کردم و نگاهی متفاوت به جنگ دارد که نوشته یک درجه دار ارتشی در همان مناطق و سالها است.باید با نوشتن خاطرات ,آن را از انحصار تبلیغاتی رژیم خارج کنیم.
    https://balatarin.com/permlink/2013/2/22/3265679

    پاسخحذف
  4. salam mojadad agha Shahin
    merci az javab,va mamnoon baray in linki ke frstadi,dar zemn arz konam ke man balatarin ro mikhoonam vali membersh nistam ,ageh lotf konid begi ke chetori mitoonam membrsh besham .gahi mogheha ye matalebi az roozname ya akhbar inja hast ke doost daram oonja bezaram ,mamnoon
    shabo roozet khosh

    پاسخحذف
  5. داوود عزیز سلام
    با پوزش از اینکه متوجه نظر شما نشدم و الان اتفاقی دیدم چون دارم قسمت سوم را می نویسم و به اینجا مراجعه کردم و نظرتان را دیدم.برای عضویت در بالاترین باید یکی شما را دعوت کند.شما لطفا ایمیل خودتان را به آدرس اون یکی وبلاگم بفرستید چون اونجا مستقیم منتشر نمی کنم و متوجه نظرات جدید می شوم و کسی میل شما را نمی بیند بجز خودم .ضمنا اینجا چون باز است متوجه نظرات جدید نمی شوم مگر اینکه بخش نظرات را نگاه کنم.
    http://andishehnovin.blogspot.de/
    با سپاس و احترام

    پاسخحذف
  6. ارشک عزیز نظر شما را خواندم و ممنون از اینکه کامنت گذاشتید

    پاسخحذف