۱۳۹۱ اسفند ۸, سه‌شنبه

انسان باید سرنوشت خود را برگزیند،نه اینکه آن را بپذیرد.


انسان باید سرنوشت خود را برگزیند،نه اینکه آن را بپذیرد. (پائولو کوئلیو)

باختی یا بازی تمومه؟!
کدومش درست تره؟چه فکری پشت این دو کلمه است ؟
در یک فضای مجازی ،علایق و هیجان ومهمتر از همه ذهن شما مورد آنالیز خودتان قرار می گیرد!
تا وقتی همه چیز در کنترل شماست برنده ای .در غیر این صورت باید دوباره شروع کنی ،بدون هیچ تخفیفی .
مثل وقتی که از پله برقی استفاده می کنید.چه قدر می تونید خلاف مسیر پله برقی سریع روی آن راه بروید؟!
همه دولت ها یک بازی بیش نیستند،مخصوصا دولت های اسلامی که هیجان بیشتری برای طرفدارانش دارد.با این تفاوت که مراحل بعدی را با توجه به بازی الان تان می سازید،آن هم خود شما ولی با قوانین دیگران !!
چرا با باید ها ونباید های دیگران بازنده باشیم؟
چرا به جای پله برقی از پله ترقی استفاده نکنیم؟
بازی اصلی زندگی ما،با خودمان است.هر وقت توانستیم اجازه ندهیم دیگران برای ما تصمیم بگیرند ،برنده ایم.
همه ما شهامت نه گفتن داریم .امتحان کنید


نوشته ای اززهرا

۱۳۹۱ اسفند ۴, جمعه

مادر عزيزم سلام ,نمی پرسم چطورین ؟



مادر عزيزم سلام 
نمی پرسم چطورین ؟چون از احوالتون خبر دارم .فقط نمی دونی چقدر الان به وجودت نیاز دارم که به سئوالهام جواب بدی .
مادرم هنوز نفهمیدم چرا وقتی چهار سال و نیمه بودم وهمگی با هم رفتیم به دیدن کاخهای با شکوه شاه ،(وای که چقدر زیبا بودن یادته؟)
یدفعه دو سال و نیم اونجا گم شدیم و وقتی دنبالت می گشتم فهمیدم که اونجا اسمش دیگه کاخ نیست وپروشگاه ست.!!
چون همه اونهایی که مثل ما اومده بودن هر روز اونجا بودن؟؟!!
نمی دونم چرا ؟فقط چند ماه یه بار پیدات می کردم؟!چرا مثل قفس ،تقسیم بندیمون کردن ؟
چرا وقتی به زور قبول کردی زن عمویم بشی ،برگشتیم خانه ؟!
یعنی بنیاد شهید اینقدر نگران جوانی تو وبی پدری ما بود؟؟
می دونی مادرم اگه ماهی بودی از اشکهایی که این سی سال هر روز برای مددکارا می ریختی ،الان برای خودت دریایی داشتی!چی می خواستی ازشون ؟
می خواستی یک عمر زندگی اجباری رو پس بدی یا خودتو پس بگیری ؟
اونها حتی می گفتن ،دیوانه ای ؟!البته راست می گفتن ،چون فقط تو یادت می رفت که غذای زالو چیزی جز خون نیست وتو هر روز برایشان خون گریه می کردی ..
سی سال هر روز می رفتی ،ولی نمی دانم چرا هر روز نا امیدتر از دیروز بودی؟
تو به آنها امید می دادی یا اونها از تو امید می گرفتن.
تو هیچ اختیاری تو زندگیت نداشتی ولی اختیار تام داشتی تا اجازه بدی دشمنانت ذره،ذره به جرم زن بودن تو را امید وارتر از همیشه به قتل برسانند.
آه ه ...
خلاصش کنم مادرم ،نگران ودلتنگ همه خستگی هاتم.کاش اینجا بودی تا مثل همیشه ذهنمو پرت کنی از زنجیری که به گردن داری واجازه ندی بفهمم که ما برهنه خوشحالیم ،چون ما اجزای اصلی توَهم بنیاد شهیدیم و ،وظیفه داریم این توَهم رو بزرگ تر کنیم .چون مردم کشورمان ما را به سبب این تراژدی خوشبخت می دانند.
نمی دانند که ما هم زیستی مسالمت آمیز با زالو رو درون برکه ی کشورمان خوب یاد گرفتیم.ولی مادرم من دیگه نمی خوام منبع زالو باشم ،می خوام کسی باشم که راه برکه را باز کنم تا شاید آبی زالوها را با خودش به جای دیگری ببرد.
چون می دانم ما می تونیم فرار کنیم ،ولی نمی تونیم از دیده زالو پنهان بشیم!
به امید فردایی روشن تر
دخترت زهرا

 

کشور عزیزم سلام!

۱۳۹۱ اسفند ۲, چهارشنبه

قسمت دوم : خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67-65 "پادگان آموزشی05 کرمان"



اواسط اسفند سال 1364 من نیز مجبور شدم که به" سربازی "بروم . موقع تقسیم که در استان اصفهان بودیم ما را به پادگان آموزشی  05 کرمان فرستادند که معروف به یکی از سخت ترین پادگانهای آموزشی ارتش بود.مدت آموزش 3 ماه بود که یک هفته اردو آن  که همیشه در پایان دوره آموزشی بود ولی به دلیل اینکه شدیدا در جبهه سال 1365 کمبود نیروی انسانی وجود داشت  در نتیجه ما را بدون گذراندن اردوی آموزشی به جبهه فرستادند چراکه دیگر آنچنان دیگر داوطلبی برای رفتن به جنگ و یا رفتن به سربازی نبود و رژیم در بسیاری از جبهه ها شکست خورده بود و نیروی انسانی خود را از دست داده بود.

اولین شبی که به پادگان آموزشی 05 کرمان رسیدیم زیر باران خیس شدیم و آن شب به طور موقت در سالنی بر روی زمین  خوابیدیم.از آنجائیکه من رماتیسم مفصلی داشتم به شدت زانو درد داشتم و فقط شانسی که آوردیم چند روز بعد به دلیل تعطیلات نوروزی ما را به خانه فرستادند و من فرصت کردم که کمی درمان کنم و آمپول های پنادربسیار کمک کرد.
در سربازی به سربازهای جدید و تازه وارد خدمت شده آش خور می گویند و برای اهمیت حفظ اسلحه به سربازها می گویند ,اسلحه تو, ناموس تو است و سربازها به شوخی با انگشت کردن تو لوله تفنگ دوستانشان می گفتند که به ناموس تو تجاوز کردیم.
بعد از برگشت به پادگان 05 کرمان, تمرینات نظامی را آغاز کردند که البته بیشترش یا رژه بود یا تنبیهات نظامی مانند دویدن طولانی مدت، دراز و نشست، حالت شنا , سینه خیز, بشین و پاشو و کلاغ پر و.........
یک بار هنگام تمرین رژه با اسلحه ژ3 که بر سر آن سرنیزه بود یکدفعه اسلحه از دست من ول شد و به سمت راست افتاد و شانسی که آوردم سمت راست من کسی نبود که احیانا به او اصابت کند.
در پادگان روز و شب همه جا نگهبانی وجود داشت که از سیم خاردارهای اطراف پادگان گرفته تا داخل سالن های خواب و اطراف ساختمانها که کسی پشت ساختمان ها نشاشد.
یکبار که نگهبان سالن خواب سربازها بودم یکدفعه یکی از بالای تخت سوم بر زمین افتاد ولی همچنان خواب بود.در سالن باید مراقب بودیم که کسی از روی تخت بر زمین نیفتد.
یک روز من نگهبان پشت ساختمانها شدم و اگر کسی پشت ساختمانی که نگهبانی می دادیم می شاشید خود ما را تنبیه می کردند  که دیدم کسی در حال شاشیدن است و باید کلاهش را برمی داشتم و من کلاهش را برداشتم و به سمت گروهان خودمان فرار کردم و آن سرباز هم برای گرفتن کلاهش به دنبال من دوید و من خودم را به سربازهای گروهان خودم رساندم و دوستان جلویش را گرفتند.
در گروهان ما کسی خودش را زده بود به دیوانگی و غذا هم نمی خورد و تلاش می کرد که به این وسیله از سربازی معاف شود که به خاطر ندارم که آخر با این سرباز چه کردند.
از آنجائیکه در فاصله سالهای 64 تا 65 ارتش عراق با استفاده از استراتژی دفاع متحرک، عملیات های زیر را انجام داده بود بنابراین بعد از 2 ماه ما را به خانه فرستادند که بعدش ما را به جبهه اعزام کنند:
15 اسفند64: حمله به چوارتا و آزاد كردن مناطقي كه در جريان عمليات والفجر-9 توسط نيروي خودي تصرف شده بود .

29 اسفند64: حمله به پنجوين و آزاد كردن قله هاي شيخ گزنشين؛ميشلان و شيخ لطيف

15 فروردين65: تصرف ارتفاعات شاخ شميران و شاخر سورمر در محور دربندي خان.

18فروردين65: تصرف تپه 175 شرهاني در محور پيچ انگيزه به شرهاني

22 فروردين 65: تصرف بخشي از ارتفاعات سومار نظير تپه اسماعيل خاني و پاسگاه دوله شريف در جبهه مياني.

4ارديبهشت65: تصرف 250 كيلومتر مربع در محور سيدكان شامل ارتفاعات سرسول؛ گرشولان و لولان

6 ارديبهشت65: 200 متر پيشروي دشمن در مواضع خودي در جنوب جزيره مجنون توسط يك لشكر عراق . اين عمليات 4 روز طول كشيد.

10 ارديبشهت65: پيشروي در جبهه خودي در محور فكه-بجليه به عمق 7 كيلومتر و عرض 20 كيلومتر. دشمن تحت فشار خودي مجبور به عقب نشيني شد.

19ارديبهشت65: حمله چند روزه براي فتح ارتفاعات حمرين بي نتيجه ماند اما حدود 35 كيلومتر مربع از اراضي منطقه توسط دشمن تصرف شد.

24 ارديبهشت65: تصرف ارتفاعات 2519 و 2435 در منطقه حاج عمران در طي يك جنگ 10 روزه توسط دشمن.
 

نهایتا در 26 ارديبشهت65، ارتش عراق توانست بزرگترین موفقیت خود در استراتژی دفاع متحرک را بدست آورد و شهر مهران را به تصرف خود دربیاورد. 

پای نوشت: درقسمت سوم خاطرات به حضور ما در جبهه خواهم پرداخت.

قسمت اول : خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67-65 "ما مرده گان زنده" 

نوشته ای از: شاهین

۱۳۹۱ بهمن ۲۸, شنبه

موضع گیری خامنه ای و انتقاد از مجلس و احمدی نژاد نشان از استیصال و درماندگی رهبر پوشالین دارد



تاخیر 2 هفته ای خامنه ای  در رابطه با موضع گیری امروزش ۲۸ در  بهمن و انتقاد از مجلس و احمدی نژاد که مربوط به درگیری باندهای مافیایی حکومت درمجلس شورای اسلامی به تارخ 15 بهمن  است که نشان ازاستیصال و درماندگی رهبر پوشالین حکومت اسلامی دارد. 
خامنه ای به جای ما ملت حرف می زند و می گوید ما ملت ناراحت شدیم ولی ما ملت اصلا از درگیری احمدی نژاد با لاریجانی و مجلس ناراحت نشدیم و اتفاقا هم خیلی خوشحال شدیم و این خوشحالی را در وبلاگ ها , سایت های اشتراک لینک فارسی , فیسبوک ,فریند فید و تویتر به روشنی می توان دید.
  البته ناراحت شدن خامنه ای بابت اصل وقوع ماجرا در مجلس باعث خوشحالی ما است که حتی امیدواریم که از ناراحتی دق کنید و بمیرید تا مردم از شر شما راحت شوند.
 خامنه ای متأسف است که رئيس يك قوه به استناد يك اتهام ثابت نشده و حتي مطرح نشده در دادگاه، دو قوه ديگر يعني مجلس و قوه قضاييه را متهم ساخته است
كه كاري بد، ‌غلط، نامناسب،‌ خلاف شرع، خلاف قانون و خلاف اخلاق بوده است
اما خود خامنه ای به احمدی نژاد  به قول خودش با استناد به  يك اتهام ثابت نشده و حتي مطرح نشده در دادگاه ,اتهام خلاف شرع، خلاف قانون و خلاف اخلاق بودن می زند و حرف خودش را نقض می کند.
خامنه ای می گوید که اين رفتار، حقوق اساسي مردم را نيز تضييع كرد چرا كه زندگي در «آرامش و امنيت رواني و اخلاقي»، جزو حقوق اساسي ملت است. خامنه ای یک دفعه به یاد حقوق اساسی مردم که تضييع شده می افتد و علت آن را زندگي در «آرامش و امنيت رواني و اخلاقي» می داند که جزو حقوق اساسي ملت است و خود را سخنگوی مردم تصور می کند و این در حالی است که تضییع کردن حقوق مردم توسط حکومت اسلامی تاریخچه ای 34 ساله دارد و اصلا جدید نیست و تبدیل به یکی از مشخصه های جمهوری اسلامی گشته است و باید پرسید آیا زندگی مردم واقعا در «آرامش و امنيت رواني و اخلاقي» است?! باید گفت که خامنه ای واقعا شارلاتان است و خود به خوبی می داند که مردم در زندگی خود و در جامعه با چنین حاکمیتی فاقد «آرامش و امنيت رواني و اخلاقي» هستند و کار حاکمیت اصلا سلب آسایش از مردم و در جهت برهم زدن آرامش و امنيت رواني و اخلاقي زندگی مردم است.خامنه ای می گوید که بنده فقط نصيحت مي كنم كه اين كار شايسته اي براي نظام جمهوري اسلامي نيست که این صرفا نصیحت کردن 2 معنا دارد یکی اینکه دیگر کاری بجز نصیحت کردن از دستش برنمی آید چراکه اگر حتی از دستش نصیحت کردن هم بر می آمد دیگر آن را بعد از 2 هفته علنی نمی کرد که این 2 هفته نشان می دهد که گفتگوها و نصیحت های پشت پرده کارساز نبوده است و دیگر اینکه می توان همین تنها نصیحت کردن را نوعی تهدید محسوب کرد که اینبار نصیحت می کند ولی دفعات بعدی فقط به نصیحت بسنده نخواهد کرد.
 او استيضاح اخير را نيز كاري غلط خواند و افزود که استيضاح بايد فايده اي داشته باشد اما چند ماه مانده به پايان كار دولت،‌استيضاح يك وزير آن هم به خاطر مسئله اي كه مربوط به وزير نيست،‌چه علت و فايده اي دارد؟
در واقع نشان می دهد که خامنه ای تلاش می کند که فعلا مدارا کند تا آرامش سیاسی و اجتماعی جامعه حفظ شود تا این 3 یا 4 ماه باقی مانده نیز بگذرد تا بعدا بتواند آنها را مانند اصلاح طلبان از دایره قدرت خارج کند.
بنابراین خامنه ای استیضاح را بی فایده می داند و ضمنا با بیان اینکه استيضاح يك وزير آن هم به خاطر مسئله اي كه مربوط به وزير نيست به طور غیر مستقیم احمدی نژاد را مسئول اصلی می نامد و می داند و نه وزیر استیضاح شده را.
خامنه ای با سرزنش 2 طرف درگیر می خواهد خود را فراجناحی نشان دهد و خود را با دو طرف درگیر دشمن نکند که به همین دلیل می گوید در داخل مجلس هم كساني حرفهاي نامناسب بر زبان آوردند كه آن هم غلط بود. دفاع رئيس محترم مجلس هم قدري زياده روي بود و لزومي نداشت.خامنه ای با اشاره به اینکه
نه آن متهم كردن، نه آن برخورد كردن و نه آن استيضاح، ‌مسائل مناسبي نبود بدرستی می داند که چنین درگیری هایی به نفع حاکمیت نیست چراکه پته یکدیگر را در مجلس روی آب ریختند.خامنه ای با اشاره دائمی به ملت و اینکه مسئولان عظمت ملت را ببينيد و رفتاري شايسته اين ملت انجام دهند بدرستی می داند که در بین مردم منفور است و سعی می کند به خیال خودش از میان نفرت مردم نسبت به خودش بکاهد.
خامنه ای موزیانه تلاش می کند که مشکلات اقتصادي مردم را که نتیجه بی لیاقتی حکومتگران در اداره کشور و غارت ثروت ملی و اختلاس های حکومتی است را به گردن دشمن بیندازد. 
خامنه ای با بیان اینکه چند سال قبل درباره مبارزه با فساد اقتصادي، نامه اي به رؤساي قوا نوشتم مكرر مي گويند فساد اقتصادي اما اين كار به زبان گفتن تمام نمي شود بلكه نيازمند مبارزه عملي است، در عمل چه كار شد؟ در واقع می خواهد مشکلات موجود را به گردن دیگران بیندازد و این در حالی است که کیست که نداند که مقصر اصلی خود خامنه ای است که حرف اول و آخر را در جمهوری اسلامی می زند.

خامنه ای با اشاره به درگیریها و اختلافات صورت گرفته در 2 هفته پیش مجلس
 با اشاره به ناراحتي ملت و نخبگان از اين مسئله افزود: " اين قضيه بد و نامناسب، بنده را نيز از دو جهت ناراحت و متأثر كرد يكي از بابت اصل وقوع ماجرا و ديگري بابت ناراحتي مردم از اين قضيه. در اين ماجرا متأسفانه رئيس يك قوه به استناد يك اتهام ثابت نشده و حتي مطرح نشده در دادگاه، دو قوه ديگر يعني مجلس و قوه قضاييه را متهم ساخت كه كاري بد، ‌غلط، نامناسب،‌ خلاف شرع، خلاف قانون و خلاف اخلاق بود.اين رفتار، حقوق اساسي مردم را نيز تضييع كرد چرا كه زندگي در «آرامش و امنيت رواني و اخلاقي»، جزو حقوق اساسي ملت است. بنده فعلاً نصيحت مي كنم كه اين كار شايسته اي براي نظام جمهوري اسلامي نيست.
او استيضاح اخير را نيز كاري غلط خواند و افزود :‌ استيضاح بايد فايده اي داشته باشد اما چند ماه مانده به پايان كار دولت،‌استيضاح يك وزير آن هم به خاطر مسئله اي كه مربوط به وزير نيست،‌چه علت و فايده اي دارد؟ در داخل مجلس هم كساني حرفهاي نامناسب بر زبان آوردند كه آن هم غلط بود. دفاع رئيس محترم مجلس هم قدري زياده روي بود و لزومي نداشت. نه آن متهم كردن، نه آن برخورد كردن و نه آن استيضاح، ‌مسائل مناسبي نبود. وقتي دشمن مشترك وجود دارد و توطئه ها از هر طرف شكل مي گيرد واقعاً جز افزايش برادري ها و ايستادگي در مقابل دشمن بايد كار ديگري كرد؟ او با اشاره به حمايتهاي خود از مسئولان كشور افزود: بنده باز هم كمك مي كنم اما اين رفتارها، متناسب با سوگندها و تعهدات نيست، مسئولان عظمت ملت را ببينيد و رفتاري شايسته اين ملت انجام دهند. مسئولان،‌دولت و مجلس، همه تلاشهاي خود را براي حل گره ها و مشكلات اقتصادي مردم و كشور متمركز كنند زيرا همانطور كه چند سال پيش گفتم دشمن نقشه ها و توطئه هايش را در مسائل اقتصادي متمركز كرده است. چند سال قبل درباره مبارزه با فساد اقتصادي، نامه اي به رؤساي قوا نوشتم مكرر مي گويند فساد اقتصادي اما اين كار به زبان گفتن تمام نمي شود بلكه نيازمند مبارزه عملي است، در عمل چه كار شد؟ در عمل چه كار كرديد؟ اين مسائل انسان را متأثر مي كند. تقوا، تقوا، تقوا!، ‌از مسئولان توقع داريم با صبر، ميدان ندادن به احساسات سركش و ملاحظه مسائل كشور، همه توان و نيروها را براي حل مشكلات مردم متمركز كنند و حالا كه دشمني هاي دشمن شدت يافته، آنها هم رفاقتهايشان را شدت دهند.انشاءالله اين نصيحت خيرخواهانه و مشفقانه مورد توجه مسئولان بخصوص مسئولان بالا قرار گيرد و به آن پايبند باشند. البته گله امروز من از برخي سران و مسئولان موجب نشود عده اي راه بيفتند و عليه اين و آن شعار دهند كه با اين كار هم مخالف هستيم.او با انتقاد صريح و شديد از اقدام اخير برخي افراد در بر هم زدن مجلس سخنراني رئيس مجلس در قم افزود: اينكه عده اي برخي را ضدولايت و ضد بصيرت بنامند و شعار بدهند نظير آنچه اخيراً در قم روي داد، اقدامي غلط است و بنده كاملاً مخالف اين كارها هستم كه قبلاً هم نظير آن در مرقد مطهر حضرت امام (ره) اتفاق افتاد و به مسئولان تذكر دادم جلوي اين كارها را بگيرند. كساني كه راه مي افتند و شعار مي دهند اگر واقعاً حزب اللهي و مؤمن هستند بدانند كه اين كارها به ضرر كشور و خلاف شرع است و اگر هم اعتنايي به اين حرفها ندارند كه حسابشان جداست. آينده ملت بصير ايران به لطف الهي كاملاً روشن است و افقي به مراتب بهتر و درخشان تر در انتظار اين ملت و جوانان است."


نوشته ای از شاهین

۱۳۹۱ بهمن ۲۵, چهارشنبه

همه ما


اندیشه و ذهنت را با مذهب،سکس وتلویزیون مشغول می کنند،وتو در تصورت خود را رها ،نابغه ،آزاد اندیش وبا استعداد میبینی،اما تا آنجا که من می بینم تو همچنان همان رعیت لعنتیه حقیر هستی ،وآنان همچنان می گویند یک جایی خالی آن بالا برایت هست.
جان لنون


همه ما از نسلی هستیم که هیجان بهترین بازیهامون رو از کوچه ها گرفتیم ،همه ما تو پس کوچه ها بزرگ شدیم تا راه خیابون را یاد گرفتیم.
خوب تو خیابون ها تربیت شدیم و همه واقعیت ها و دروغ های این دنیا رو از بزرگراهایی که پشت کوه ها گم می شد دیدیم.
ما یاد گرفتیم اینقدر برای خودمان احترام قائل شویم که اجازه ندهیم کسانی از خودمان بخواهند کوچه ها را از ما بگیرند .همه ما با هم جنگیدن برای چیزی که حقمان است را یاد گرفتیم .همه از طبیعتمان .
من و تو مردمی هستیم که آینده در مشت ماست .
شرق تا غرب،شمال تا جنوب دنیا ،هیچ کداممان حقمان نیست با این همه ثروت, فقیر باشیم.
پشت سر گذاشتن همه پیاده رو ها برایمان سخت بود ولی این دوران از همه ما, بزرگ انسانهایی ساخت که همه مثال یک تن ،کنار می زنیم هر چیزی را که مانع از یکی شدن ما می کند.چون ما یاد گرفتیم که از رنج , گنج بسازیم مثال همه اسطوره هایمان ...


 نوشته ای از: زهرا

۱۳۹۱ بهمن ۲۱, شنبه

کشور عزیزم سلام!



منبع عکس

این منم ،فرزند خودت،
همونی که بهش می گفتی :فرزند شهید!.........
آره این منم ،همون بچه ای که قبل از چشم باز کردن در این دنیا ،بزرگ شدم .
اونم به لطف تو!!
می دونی چرا؟!
چون دخترت اصلا بابایی نبود ،ولی عاشق مردونگی یی شد که تو ،در وجودش تربیت کردی!...
ببخشید که بهتون (تو)،می گم ،این از حس نزدیکی من به شماهاست !آخه عادت ندارم به نزدیکانم ،شما بگم !.....
عزیزترینم
اصلا میدونی چند وقته از خونه رفتم !؟؟ بایدم ندونی چون از اول خونه خرابم کردی .
به لطف تو به اسرار راز پی بردم .با نور روشن اسلامی که هنوزم پاسخی برایم ندارد ،الان ایمان دارم به خدایی که تو می خواستی در خودت به من نشان دهی.
خوب یاد گرفتم که زبان تو،زبان عمل عکس ،بازخورده عکسه !!!!!!!!......
همه وجودم
چرا اینقدر خودتو اذیت کردی تا به من بفهمانی که من یک ایرانیم وخدا یکی است وهمه اینها را میتوانم در هر جای این دنیا پیدا کنم..............
با اسلامت منو به خود باوری ی ،خدای اصلی خودم رسوندی .ازت بسیار ممنونم !.....
29 سال منو خوب تربیت کردی ،چون الان که در بلاد کفر م ،می تونم مثل یک فرشته ،سبک بال بخندم وبدون هیچ ترسی اعتراف کنم که،همه اون بهشت و جهنمی که منو ازش می ترسوندی ،در واقع :نفس خود تو بود که منو به راه راست هدایت کرد.
هر وقت تو کلاست بودم ،یتیم شهیدی بودم ،میان آغوش تنگ پر خارت ،که یادم دادی چطور در این تن ،فراموش کنم که مادرم به خاطر تو ،ناموسش رو دو دستی تقدیم تو وخانواده ات کرده......از یاد ببرم که به خاطر اسلام تو به گاه رفتم و به اجبار زیر دست هم خونی بزرگ شوم که ،ذره ذره خونمو می مکید ومن مصمم تر از همیشه یاد می گرفتم که،زمین خدا بزرگ تر از آن است که فقط منو تو در آن نفس بکشیم.
می دونم هنوزم منو به یاد نیاوردی ،ولی برایت نوشتم که بگم نگران من نباش ،چون به لطف تو روحم با تغییر صیقل خورده و خوب می تونه از خودش در برار افکار منفی اسلامت محافظت کند.
عزیز ترینم ،نمی دونی اینقدر دلم تنگته که اصلا به دلم نمی رسه !!.....
نمی دونی چقدر ممنون دیوانه خوانه ای هستم که منو توش بزرگ کردی ،چون به لطف اون الان 100%مطمئنم که من
زهرا واعظی ،فرزند شهید علی اکبر واعظی ویک ایرانیم
فقط یه ایرانی
بازم برات می نویسم .خیلی نگرانتم .همان طور که پدرم بود!!